- مشخصات كتاب
- معرفي
- غزليات
- حرف ا
- غزل شمارهٔ 1: آيينه بر خاك زد صنع يكتا
- غزل شمارهٔ 2: اگر بهگلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما
- غزل شمارهٔ 3: اي خيال قامتت آه ضعيفان را عصا
- غزل شمارهٔ 4: او سپهر و منكف خاك اوكجا و منكجا
- غزل شمارهٔ 5: كردهام باز به آن گريهٔ سودا، سودا
- غزل شمارهٔ 6: جولان ما فسرد به زنجير خواب پا
- غزل شمارهٔ 7: خط جبين ماست هماغوش نقش پا
- غزل شمارهٔ 8: روزيكه زد به خواب شعورم اياغ پا
- غزل شمارهٔ 9: آخرزفقر بر سر دنيا زديم پا
- غزل شمارهٔ 10: به اوجكبرياكزپهلوي عجز است راه آنجا
- غزل شمارهٔ 11: به دعوت همكسي راكس نميگويد بيا اينجا
- غزل شمارهٔ 12: پل و زورق نميخواهد محيطكبريا اينجا
- غزل شمارهٔ 13: آبيار چمن رنگ سراب است اينجا
- غزل شمارهٔ 14: صبح پيري اثر قطع اميد است اينجا
- غزل شمارهٔ 15: جام اميد نظرگاه خمار است اينجا
- غزل شمارهٔ 16: جوش اشكيم وشكست آيينهدار است اينجا
- غزل شمارهٔ 17: در خموشي همه صلح است نه جنگ است اينجا
- غزل شمارهٔ 18: نه طرح باغ و نهگلشن فكندهاند اينجا
- غزل شمارهٔ 19: كسي در بندغفلتماندهاي چون مننديد اينجا
- غزل شمارهٔ 20: به مهر مادرگيتي مكش رنج اميد اينجا
- غزل شمارهٔ 21: درياي خياليم و نمي نيست در اينجا
- غزل شمارهٔ 22: چون غنچه همان بهكه بدزدي نفس اينجا
- غزل شمارهٔ 23: شب وصل است و نبود آرزورا دسترس اينجا
- غزل شمارهٔ 24: درمحفل ما ومنم محو صفير هرصدا
- غزل شمارهٔ 25: درين نه آشيان غير از پر عنقا نشد پيدا
- غزل شمارهٔ 26: چهامكان استگرد غيرازين محفلشود پيدا
- غزل شمارهٔ 27: كجا الوان نعمت زين بساط آسان شود پيدا
- غزل شمارهٔ 28: كو بقاگر نفستگشت مكرر پيدا
- غزل شمارهٔ 29: چهظلمت است اينكهگشتغفلت بهچشم ياران ز نور ييدا
- غزل شمارهٔ 30: نشد دراين درسگاه عبرت بهفهم چندين رساله پيدا
- غزل شمارهٔ 31: برآن سرمكه ز دامن برونكشم پا را
- غزل شمارهٔ 32: به رنگ غنچه سوداي خطت پيچيده دلها را
- غزل شمارهٔ 33: پريشان نسخهكرد اجزاي مژگان تر ما را
- غزل شمارهٔ 34: جز پيش ما مخوانيد افسانهٔ فنا را
- غزل شمارهٔ 35: خط آوردي و ننوشتي برات مطلب ما را
- غزل شمارهٔ 36: گذشتاز چرخ و بگرفتآبله چشمثريا را
- غزل شمارهٔ 37: كسي چه شكركند دولت تمنا را
- غزل شمارهٔ 38: موج پوشيد روي دريا را
- غزل شمارهٔ 39: نزيبد پرده فانوس ديگر شمع سودا را
- غزل شمارهٔ 40: نسيم شانهكند زلف موج دريا را
- غزل شمارهٔ 41: نفس آشفته ميدارد چوگل جمعيت ما را
- غزل شمارهٔ 42: نگاه وحشي ليلي چه افسونكرد صحرا را
- غزل شمارهٔ 43: دوروزي فرصت آموزد درود مصطفا ما را
- غزل شمارهٔ 44: به خاك تيره آخر خودسريها ميبرد ما را
- غزل شمارهٔ 45: ز بزم وصل خواهشهاي بيجا ميبرد ما را
- غزل شمارهٔ 46: جنونكي قدردانكوه و هامون ميكند ما را
- غزل شمارهٔ 47: در عالميكه با خود رنگي نبود ما را
- غزل شمارهٔ 48: حسابي نيست با وحشت جنونكامل ما را
- غزل شمارهٔ 49: سرينبودبه وحشتزبزمجستنمارا
- غزل شمارهٔ 50: محبت بسكه پركرد ازوفا جان وتن ما را
- غزل شمارهٔ 51: مكن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را
- غزل شمارهٔ 52: نشاند بر مژه اشك ز همگسستهٔ ما را
- غزل شمارهٔ 53: خدا چو شمع دهد جرأت آب ديدهٔ ما را
- غزل شمارهٔ 54: نقاب عارض گلجوش كردهاي ما را
- غزل شمارهٔ 55: درين وادي چسان آرام باشدكارونها را
- غزل شمارهٔ 56: شررتمهيد سازد مطلب ما داستانها را
- غزل شمارهٔ 57: گذشتگان كه هوس ديدهاند دنيا را
- غزل شمارهٔ 58: حسني است بررخش رقم مشك ناب را
- غزل شمارهٔ 59: فال حباب زن بشمر موج آب را
- غزل شمارهٔ 60: يك آه سرد نيم شبي ازجگربرآ
- غزل شمارهٔ 61: نيستي پيشهكن از عالم پندار برآ
- غزل شمارهٔ 62: فرصتي داري زگرد اضطراب دل برآ
- غزل شمارهٔ 63: با دل آسوده از تشويش آب و نان برآ
- غزل شمارهٔ 64: شور جنون درقفسي با همه بيگانه برآ
- غزل شمارهٔ 65: بيا تا ديكنيم امروز فرداي قيامت را
- غزل شمارهٔ 66: هرزه برگردون رساندي وهم بود و هست را
- غزل شمارهٔ 67: خاكسار تو تپيدن كند آغاز چرا
- غزل شمارهٔ 68: پرتو آهي ز جيبتگل نكرد اي دل چرا
- غزل شمارهٔ 69: خار غفلت مينشاني در رياض دل چرا
- غزل شمارهٔ 70: به خيال آن عرق جبين زفغان علم نزدي چرا
- غزل شمارهٔ 71: اي غافل از رنج هوس آيينهپردازي چرا
- غزل شمارهٔ 72: فشاند محمل نازتگل چه رنگ به صحرا
- غزل شمارهٔ 73: حيفكز افلاس نوميدي فوايد مرد را
- غزل شمارهٔ 74: ستماست اگر هوستكشدكه بهسير سرو و سمن درآ
- غزل شمارهٔ 75: به شبنم صبح، اينگلستان نشاند جوش غبار خود را
- غزل شمارهٔ 76: نميدزددكس از لذاتكاهش آفرين خود را
- غزل شمارهٔ 77: آنجا كه فشارد مژهام ديدهٔ تر را
- غزل شمارهٔ 78: اي آب رخ از خاك درت ديدهٔ تر را
- غزل شمارهٔ 79: شوق اگر بيپرده سازد حسرت مستور را
- غزل شمارهٔ 80: عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
- غزل شمارهٔ 81: پاس كار خود نباشد صاحب تدبير را
- غزل شمارهٔ 82: تا بهكي در پرده دارم آه بيتأثير را
- غزل شمارهٔ 83: ز آهم مجوييد تأثير را
- غزل شمارهٔ 84: گركماندار خيالت در زه آرد تير را
- غزل شمارهٔ 85: گركني با موج خونم همزبان شمشيررا
- غزل شمارهٔ 86: هركجا تسليم بندد بر ميان شمشير را
- غزل شمارهٔ 87: هستي بهتپش رفت واثرنيست نفس را
- غزل شمارهٔ 88: كي جزا ميرسد از اهل حيا سركش را
- غزل شمارهٔ 89: لب جوييكه از عكس توپردازيست آبش را
- غزل شمارهٔ 90: نباشدگركمند موج تردستي حجابش را
- غزل شمارهٔ 91: مكش اي آفتاب از فكر زربرپشت آتش را
- غزل شمارهٔ 92: به ياد آرد دل بيتاب اگر نقش ميانش را
- غزل شمارهٔ 93: چهامكان است فردا عرض شوخي ناتوانش را
- غزل شمارهٔ 94: جوش زخمم دادسر در صبح محشرتيغ را
- غزل شمارهٔ 95: گر، دمي بوس كفتگردد ميسر تيغ را
- غزل شمارهٔ 96: سادگي باغيست طبع عافيتآهنگ را
- غزل شمارهٔ 97: عشق هرجا شويد از دلها غبار رنگ را
- غزل شمارهٔ 98: گركنم با اين سر پرشور بالين سنگ را
- غزل شمارهٔ 99: اگرحيرت بهاين رنگست دست وتيغ قاتل را
- غزل شمارهٔ 100: به تردستي بزن ساقي غنيمتدار قلقل را
- غزل شمارهٔ 101: به گلشن گر برافشاند ز روي ناز كاكل را
- غزل شمارهٔ 102: بهار انديشهٔ صدرنگ عشرتكرد بسمل را
- غزل شمارهٔ 103: بر طاق نه تبخير جاه و جلال را
- غزل شمارهٔ 104: اي چشم تو مهميز جنون وحشي رم را
- غزل شمارهٔ 105: خيال قرب غفلت دوري ازانس است محرم را
- غزل شمارهٔ 106: گريك نفس آيينهكني نقش قدم را
- غزل شمارهٔ 107: نباشد بيعصا امداد طاقت پيكر خم را
- غزل شمارهٔ 108: بوي وصلتگر ببالاند دل ناكام را
- غزل شمارهٔ 109: در طلب تا چند ريزي آبرويكام را
- غزل شمارهٔ 110: كي بود سيري ز نازآن نرگس خودكام را
- غزل شمارهٔ 111: غم طرب جوشكرده است مرا
- غزل شمارهٔ 112: شكوهٔ جور تو نگشايد دهان زخم را
- غزل شمارهٔ 113: كيستكز راه تو چون خاشاك بردارد مرا
- غزل شمارهٔ 114: زبن وجوديكز عدم شرمنده ميگيرد مرا
- غزل شمارهٔ 115: عبرتيكوتا لب از هذيان به هم دوزد مرا
- غزل شمارهٔ 116: چو تخم اشك بهكلفت سرشتهاند مرا
- غزل شمارهٔ 117: كافرمگر مخمل و سنجاب ميبايد مرا
- غزل شمارهٔ 118: تبسم ريز لعلشگر نشان پرسد غبارم را
- غزل شمارهٔ 119: بهتازگي نكشد عافيت دماغ مرا
- غزل شمارهٔ 120: بس كه دارد ناتواني نبض احوال مرا
- غزل شمارهٔ 121: بيسخن بايد شنيدن چون نگين نام مرا
- غزل شمارهٔ 122: قاصد به حيرتكن ادا تمهيد پيغام مرا
- غزل شمارهٔ 123: بسكه چونگل پردهها بر پرده شد سامان مرا
- غزل شمارهٔ 124: رخصت نظارهايگر ميدهد جانان مرا
- غزل شمارهٔ 125: سوار برق عمرم نيست برگشتن عنانم را
- غزل شمارهٔ 126: گدازگوهر دل باده ناب است شبنم را
- غزل شمارهٔ 127: وهم راحت صيد الفتكرد مجنون مرا
- غزل شمارهٔ 128: بسكهوحشت كردهاست آزاد، مجنونمرا
- غزل شمارهٔ 129: دام يك عالم تعلقگشت حيراني مرا
- غزل شمارهٔ 130: داغ عشقم نيست الفت با تنآساني مرا
- غزل شمارهٔ 131: به عجزيكه داري قويكن ميان را
- غزل شمارهٔ 132: حيف استكشد سعي دگر بادهكشان را
- غزل شمارهٔ 133: شدي پير وهمان دربند غفلت ميكني جان را
- غزل شمارهٔ 134: عبث تعليم آگاهي مكن افسرده طبعان را
- غزل شمارهٔ 135: هرچند گراني بود اسباب جهان را
- غزل شمارهٔ 136: هوس مشتاق رسوايي مكن سوداي پنهان را
- غزل شمارهٔ 137: الهي پارهاي تمكين رم وحشي نگاهان را
- غزل شمارهٔ 138: چنان پيچيده توفان سرشكمكوه و هامون را
- غزل شمارهٔ 139: نظر بركجروان از راستان بيش استگردونرا
- غزل شمارهٔ 140: نميدانم چه تنگي درهم افشرد آه مجنون را
- غزل شمارهٔ 141: اگر انديشه كند طرز نگاه او را
- غزل شمارهٔ 142: بهگلشنيكه دهم عرض شوخي او را
- غزل شمارهٔ 143: سرمه سنگين نكند شوخي چشم اورا
- غزل شمارهٔ 144: مكن ز شانه پريشان دماغگيسو را
- غزل شمارهٔ 145: كيست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را
- غزل شمارهٔ 146: حسن شرم آيينه داند روي تابان ترا
- غزل شمارهٔ 147: كردهام سرمشق حيرت سرو موزون تورا
- غزل شمارهٔ 148: به حيرت آينه پرداختند روي تو را
- غزل شمارهٔ 149: گداز سعي دليل است جستجوي تو را
- غزل شمارهٔ 150: مغتنمگيريد دامان دل آگاه را
- غزل شمارهٔ 151: بدزدگردن بيمغز برفراخته را
- غزل شمارهٔ 152: عقبهاي ديگر نباشد روح از تن رسته را
- غزل شمارهٔ 153: نيست باك از برق آفت دل بهآفت بستهرا
- غزل شمارهٔ 154: قيد هستي نيست مانع خاطرآزاده را
- غزل شمارهٔ 155: كو دماغ جهد، تن در خاكساري داده را
- غزل شمارهٔ 156: گل بر رختگشود نقابكشيده را
- غزل شمارهٔ 157: نيست با مژگان تعلق اشك وحشت پيشه را
- غزل شمارهٔ 158: بياكه جام مروت دهيم حوصله را
- غزل شمارهٔ 159: از سپند مايه مييابد سراغ ناله را
- غزل شمارهٔ 160: كردم رقم بهكلك نفس مد ناله را
- غزل شمارهٔ 161: ساختم قانع دل از عافيت بيگانه را
- غزل شمارهٔ 162: با بد ونيك است يك رنگ هوس آيينه را
- غزل شمارهٔ 163: نيست با حسنت مجالگفتگو آيينه را
- غزل شمارهٔ 164: جلوهٔ او داد فرمان نگاه آيينه را
- غزل شمارهٔ 165: گه ازموي ميان شهرت دهد نازك خيالي را
- غزل شمارهٔ 166: مآلكار نقصانهاست هر صاحبكمالي را
- غزل شمارهٔ 167: نديدم مهربان دلهاي از انصاف خالي را
- غزل شمارهٔ 168: بههستي انقطاعي نيست از سر سرگرداني را
- غزل شمارهٔ 169: عيش داند دل سرگشته پريشاني را
- غزل شمارهٔ 170: فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشاني را
- غزل شمارهٔ 171: هركجا نسخهكنند آن خط ريحاني را
- غزل شمارهٔ 172: نباشد ياد اسباب طرف وحشتگزيني را
- غزل شمارهٔ 173: ربود از بس خيال ساعد او هوش ماهي را
- غزل شمارهٔ 174: اثر دور است ازين ياران حقوق آشنايي را
- غزل شمارهٔ 175: كو ذوق نگاهيكه به هنگام تماشا
- غزل شمارهٔ 176: درين محفلكه دارد شام بربند وسحربگشا
- غزل شمارهٔ 177: نرسيدي به فهم خود ره عزم دگرگشا
- غزل شمارهٔ 178: اگر مردي در تسليم زن راه طلب مگشا
- غزل شمارهٔ 179: پيش توانگرمنشان پهلوي لاغر مگشا
- غزل شمارهٔ 180: در بيزري ز جبههٔ اخلاق چينگشا
- غزل شمارهٔ 181: تجديد سحركاريست در جلوهزار عنقا
- غزل شمارهٔ 182: ما رشتهٔ سازيم مپرس از ادب ما
- غزل شمارهٔ 183: پركرده جرو لايتجزاكتاب ما
- غزل شمارهٔ 184: سطر يقين به حك داد تكرار بيحد ما
- غزل شمارهٔ 185: آن پريگويند شب خنديد بر فرياد ما
- غزل شمارهٔ 186: بحرميپيچد بهموج از اشك غمپرورد ما
- غزل شمارهٔ 187: حيرت حسني است در طبع نگه پرورد ما
- غزل شمارهٔ 188: زگفت وگو نيامد صيد جمعيت به بند ما
- غزل شمارهٔ 189: بيثمري حصار شد در چمن اميد ما
- غزل شمارهٔ 190: لغزشي خورده ز پا تا سر ما
- غزل شمارهٔ 191: نيست خاكسترما شعله صفت بسترما
- غزل شمارهٔ 192: آخر به لوح آينهٔ اعتبار ما
- غزل شمارهٔ 193: خارج آهنگي ندارد سبحه و زنار ما
- غزل شمارهٔ 194: سخت موهوماست نقش پردهٔ اظهارما
- غزل شمارهٔ 195: همه عمر با تو قدح زديم و نرفت رنج خمارما
- غزل شمارهٔ 196: چون سروكلفتي چند پيچيدهاند بر ما
- غزل شمارهٔ 197: رنگ شوخي نيست درطبع ادب تخمير ما
- غزل شمارهٔ 198: نغمه رنگ افتاده نقش بينشان تأثير ما
- غزل شمارهٔ 199: چهممكن استكه راحت سري برآورد از ما
- غزل شمارهٔ 200: هرجا روي اي ناله سلامي ببر ازما
- غزل شمارهٔ 201: چون صبح مجو طاقت آزاركس از ما
- غزل شمارهٔ 202: دل ميرود و نيست كسي دادرس ما
- غزل شمارهٔ 203: تا بويگل به رنگ ندوزد لباس ما
- غزل شمارهٔ 204: اينقدر نقشيكهگلكرد از نهان و فاش ما
- غزل شمارهٔ 205: اي جگرها داغدار شوق پيكان شما
- غزل شمارهٔ 206: شور صد صحرا جنونگرد نمكدان شما
- غزل شمارهٔ 207: اي همه آيات قدرت ظاهر از شان شما
- غزل شمارهٔ 208: ز فسانهٔ لب خامشكه رسيد مژده بهگوش ما
- غزل شمارهٔ 209: افتاده زندگي بهكمين هلاك ما
- غزل شمارهٔ 210: به خيال چشمكه ميزند قدح جنون دل تنگ ما
- غزل شمارهٔ 211: سلسلهٔ شوقكيست سر خط آهنگ ما
- غزل شمارهٔ 212: آيينهٔ چندين تب وتاب است دل ما
- غزل شمارهٔ 213: هم آبله هم چشم پر آب است دل ما
- غزل شمارهٔ 214: نشود جاه و حشم شهرت خام دل ما
- غزل شمارهٔ 215: با سحر ربطي ندارد شام ما
- غزل شمارهٔ 216: مپسند جزبه رهن تغافل پيام ما
- غزل شمارهٔ 217: از حادث آفريني طبع سقيم ما
- غزل شمارهٔ 218: همچو عنقا بينياز عرض ايجاديم ما
- غزل شمارهٔ 219: آنچه نذر درگه آورديم ما
- غزل شمارهٔ 220: عمريستگردگردش رنگ خوديم ما
- غزل شمارهٔ 221: بسكه از ساز ضعيفيها خبر داريم ما
- غزل شمارهٔ 222: تا دربنگلزار چون شبنمگذر داريم ما
- غزل شمارهٔ 223: حيرت ديدار سامان سفر داريم ما
- غزل شمارهٔ 224: نام خود را تا به رسوايي علم داريم ما
- غزل شمارهٔ 225: صورت وهم به هستي متهم داريم ما
- غزل شمارهٔ 226: باكمال اتحاد ازوصل مهجوريم ما
- غزل شمارهٔ 227: طرح قيامتي ز جگر ميكشيم ما
- غزل شمارهٔ 228: عمريست ناز ديدهٔ تر ميكشيم ما
- غزل شمارهٔ 229: چون نگاه از بس به ذوق جلوه همدوشيم ما
- غزل شمارهٔ 230: حيرتيم اما به وحشتها هماغوشيم ما
- غزل شمارهٔ 231: زين گلستان درس ديداركه ميخوانيم ما
- غزل شمارهٔ 232: با همه افسردگي مفت تماشاييم ما
- غزل شمارهٔ 233: به طوق فاخته نازد محبت از فن ما
- غزل شمارهٔ 234: بيتوچون شمع زضعف تن ما
- غزل شمارهٔ 235: چون شمع زآتشيكه وفا زد به جان ما
- غزل شمارهٔ 236: از بسگرفته است تحير عنان ما
- غزل شمارهٔ 237: داغيم چون سپند مپرس از بيان ما
- غزل شمارهٔ 238: غير وحدت برنتابد همت عرفان ما
- غزل شمارهٔ 239: گر بهاين وحشتدهدگرد جنونسامان ما
- غزل شمارهٔ 240: نبود به غير نام تو ورد زبان ما
- غزل شمارهٔ 241: خداوندا به آن نور نظر در ديده جا بنما
- غزل شمارهٔ 242: پر تشنه است حرص فضوليكمين ما
- غزل شمارهٔ 243: بيربشه سوخت مزرع آه حزين ما
- غزل شمارهٔ 244: پا به نوميدي شكست آزادي دلخواه ما
- غزل شمارهٔ 245: كوتاه نيست سلسلهٔ دود آه ما
- غزل شمارهٔ 246: نخل شمعيمكه در شعله دود ريشهٔ ما
- غزل شمارهٔ 247: ميخورد خون نفس اندر دل غم پيشهٔ ما
- غزل شمارهٔ 248: داغگلكرد بهار از اثر لالهٔ ما
- غزل شمارهٔ 249: غنچهسان بيدر است خانهٔ ما
- غزل شمارهٔ 250: سعي دير و حرم بهانهٔ ما
- غزل شمارهٔ 251: به پيري الفت حرص و هوس شد آينهٔ ما
- غزل شمارهٔ 252: از ما پيام وصل تهيكرد جاي ما
- غزل شمارهٔ 253: فقر نخواست شكوهٔ مفلسي ازگداي ما
- غزل شمارهٔ 254: گر چنين بالد ز طوف دامنت اجزاي ما
- غزل شمارهٔ 255: ز بادهايست به بزم شهود، مستي ما
- غزل شمارهٔ 256: جهانگرفت غبار جنون تلاشي ما
- غزل شمارهٔ 257: چون نقش پا ز عجز نگرديد روي ما
- غزل شمارهٔ 258: كلك مصوراز چه ننگ كرد نظربهسوي ما
- غزل شمارهٔ 259: وصف لب توگر دمد ازگفتگوي ما
- غزل شمارهٔ 260: شوق تو دامني زد بر نارسايي ما
- غزل شمارهٔ 261: بر سنگ زد زمانه ز بس ساز آشنا
- غزل شمارهٔ 262: چو شمع يك مژه واكن زپرده مست برون آ
- غزل شمارهٔ 263: چهكدخداييست اي ستمكش جنونكن از دردسر برونآ
- غزل شمارهٔ 264: از نام اگر نگذري از ننگ برون آ
- غزل شمارهٔ 265: ازين هوسكده با آرزوبه جنگ برون آ
- غزل شمارهٔ 266: اي مردهٔ تكلف از كيف و كم برون آ
- غزل شمارهٔ 267: بود بيمغزسرتند خروش مينا
- غزل شمارهٔ 268: ازين محفل چه امكان است بيرون رفتن مينا
- غزل شمارهٔ 269: بيا خورشيد معني را ببين ازروزن مينا
- غزل شمارهٔ 270: ز بخت نارسا نگرفت دستمگردن مينا
- غزل شمارهٔ 271: شفق در خون حسرت ميتپد از ديدن مينا
- غزل شمارهٔ 272: چندين دماغ دارد اقبال و جاه مينا
- غزل شمارهٔ 273: كدامين نشئه بيرون داد راز سينهٔ مينا
- غزل شمارهٔ 274: مآلكار چه بيندكسي نظر به هوا
- غزل شمارهٔ 275: تاراجگرگل بود بدمستي اجزاها
- غزل شمارهٔ 276: گر لعل خموشتكند آهنگ نواها
- غزل شمارهٔ 277: ز بس جوش اثر زد ازتب شوق تو ياربها
- غزل شمارهٔ 278: زهي سودايي شوق تو مذهبها و مشربها
- غزل شمارهٔ 279: اي به زلفت جوهر آيينهٔ دل تابها
- غزل شمارهٔ 280: اي ز شوخيهاي حسنت محوييچ وتابها
- غزل شمارهٔ 281: ز چشم بينگه بودم خرابآباد غارتها
- غزل شمارهٔ 282: غباريم زحمتكش بادها
- غزل شمارهٔ 283: زهي نظّاره را ازجلوهٔ حسن تو زيورها
- غزل شمارهٔ 284: سجود خاك راحتگرهوا جوشاند ازسرها
- غزل شمارهٔ 285: نگردد همت موجم قفس فرسودگوهرها
- غزل شمارهٔ 286: اي بهار جلوه بسكن كز خجالت يارها
- غزل شمارهٔ 287: بسكه شدحيرتپرست جلوهاتگلزارها
- غزل شمارهٔ 288: حيرت دل گر نپردازد به ضبطكارها
- غزل شمارهٔ 289: از پا نشيند ايكاش محملكش هوسها
- غزل شمارهٔ 290: بر قماش پوچ هستي تا بهكي وسواسها
- غزل شمارهٔ 291: شرم از خط پيشاني ما ريخته شقها
- غزل شمارهٔ 292: بيدماغي با نشاط از بسكه دارد جنگها
- غزل شمارهٔ 293: جنون آنجاكه ميگردد دليل وحشت دلها
- غزل شمارهٔ 294: ز برق اين تحيرآب شد آيينهٔ دلها
- غزل شمارهٔ 295: خواجهممكن نيستضبط عمرو حفظمالها
- غزل شمارهٔ 296: اي ز چشم مي پرستت مست حيرتجامها
- غزل شمارهٔ 297: پيش آن چشم سخنگو موج مي در جامها
- غزل شمارهٔ 298: گفتگو صد رنگ ناكامي دماند ازكامها
- غزل شمارهٔ 299: چيستاين باغ و اين شكفتنها
- غزل شمارهٔ 300: در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
- غزل شمارهٔ 301: اي آينهٔ حسن تمناي تو جانها
- غزل شمارهٔ 302: اي داغكمال تو عيانها و نهانها
- غزل شمارهٔ 303: ايگرد تكاپوي سراغ نو نشانها
- غزل شمارهٔ 304: اين انجمن عشق است توفانگر سامانها
- غزل شمارهٔ 305: زهي چونگل به ياد چيدن از شوق تو دامانها
- غزل شمارهٔ 306: چو سايه چند به هر خاك جبهه سودنها
- غزل شمارهٔ 307: چواشك آنكسكهميچيندگل عيش ازتپيدنها
- غزل شمارهٔ 308: چو شمعم از خجالت رهنمود نارسيدنها
- غزل شمارهٔ 309: فلك اين سركشي چند از غبار آرميدنها
- غزل شمارهٔ 310: درفكر حق و باطل خورديم عبث خونها
- غزل شمارهٔ 311: وفاق تخم ثباتي نكاشت در دل و دينها
- غزل شمارهٔ 312: اي رسته زگلزارت آن نرگس جادوها
- غزل شمارهٔ 313: اي فداي جلوهٔ مستانهات ميخانهها
- غزل شمارهٔ 314: چيده است لاف خلق به چيدن ترانهها
- غزل شمارهٔ 315: اي موجزن بهار خيالت ز سينهها
- غزل شمارهٔ 316: اي آرزوي مهرتو سيلابكينهها
- غزل شمارهٔ 317: تعلق بود سير آهنگ چندين نوحهسازيها
- غزل شمارهٔ 318: باز آب شمشيرت از بهار جوشيها
- غزل شمارهٔ 319: به ذوق داغ كسي دركنار سوختگيها
- غزل شمارهٔ 320: تا چند به هر عيب و هنر طعنهزنيها
- غزل شمارهٔ 321: سخنشد داغ دل چونشمع ازآتش بيانيها
- غزل شمارهٔ 322: بود سرمشق درس خامشي باريكبينيها
- غزل شمارهٔ 323: به داغ غربتم واسوخت آخر خودنماييها
- غزل شمارهٔ 324: اي بهارستان اقبال، اي چمن سيما بيا
- غزل شمارهٔ 325: چه فسردگي بلدتوشدكه به محفل من وما بيا
- غزل شمارهٔ 326: ايگداز دل نفسي اشك شو به ديده بيا
- غزل شمارهٔ 327: به هر جبينكه بود سطري ازكتاب حيا
- غزل شمارهٔ 328: به نمود هستي بياثر چه نقاب شقكنم از حيا
- غزل شمارهٔ 329: مارا زگرد اين دشتعزمي است رو بهدريا
- غزل شمارهٔ 330: آسودگان گوشهٔ دامان بوريا
- غزل شمارهٔ 331: در شهد راحتند فقيران بوريا
- غزل شمارهٔ 332: حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسيا
- حرف ب
- غزل شمارهٔ 333: چيست آدم مفردكلك دبيرستان رب
- غزل شمارهٔ 334: هميشه سنگدلانند نامدار طرب
- غزل شمارهٔ 335: اگر برافكني از روي ناز طرف نقاب
- غزل شمارهٔ 336: بهروينسخهٔهستيكه نيست جز تب وتاب
- غزل شمارهٔ 337: بسكه دارد برق تيغت درگذشتنها شتاب
- غزل شمارهٔ 338: تا از آن پاي نگارين بوسهايكرد انتخاب
- غزل شمارهٔ 339: تا نميدزدد غبار غفلت هستي خطاب
- غزل شمارهٔ 340: چو شمع تا سحر افسانه ميشود تب وتاب
- غزل شمارهٔ 341: ز درد تشنهلبيها در اين محيط سراب
- غزل شمارهٔ 342: ممسك اگربه عرض سخا جوشد ازشراب
- غزل شمارهٔ 343: ميدهد دل را نفس آخر به سيل اضطراب
- غزل شمارهٔ 344: ميكنمگاهي به ياد مستي چشمت شتاب
- غزل شمارهٔ 345: وقت پيري شرم داريد از خضاب
- غزل شمارهٔ 346: بسكه شد از تشنهكاميهاي ما ناياب آب
- غزل شمارهٔ 347: چو من زكسوت هستي ترآمدهست حباب
- غزل شمارهٔ 348: كيفيت هواي كه دارد سر حباب
- غزل شمارهٔ 349: گذشتهام به تنك ظرفي از مقام حباب
- غزل شمارهٔ 350: پيام داشت به عنقا خط جبين حباب
- غزل شمارهٔ 351: بيلطافت نيستاز بسوحشت آهنگ است آب
- غزل شمارهٔ 352: تا زند فالگهر بيتابي آهنگ است آب
- غزل شمارهٔ 353: اي منت عرق زجبينت برآفتاب
- غزل شمارهٔ 354: تاب زلفت سايه آويزد به طرف آفتاب
- غزل شمارهٔ 355: اي جلوهٔ تو سرشكن شان آفتاب
- غزل شمارهٔ 356: اي چيده نقش پاي تو دكان آفتاب
- غزل شمارهٔ 357: به خاك راهكهگرديد قطرهزن مهتاب
- غزل شمارهٔ 358: علميكه خلق يافته بيچونش انتخاب
- غزل شمارهٔ 359: بيكمالينيست دل از شرم چون ميگردد آب
- غزل شمارهٔ 360: هركجا بيرويت از چشمم برون ميگردد آب
- غزل شمارهٔ 361: گر در اين بحر اعتباري از هنر ميدارد آب
- غزل شمارهٔ 362: از رواني در تحير هم اثر ميدارد آب
- غزل شمارهٔ 363: هرگه به باغ بيتو فكندم نظر در آب
- غزل شمارهٔ 364: نشستهايم به يادت زگريه تنگ در آب
- غزل شمارهٔ 365: پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افكن در آب
- غزل شمارهٔ 366: سايه اندازد اگر بخت سياه من در آب
- غزل شمارهٔ 367: از سر مستي نبود امشب خطابم با شراب
- غزل شمارهٔ 368: بزم ما را نيست غير از شهرت عنقا شراب
- غزل شمارهٔ 369: گرشود آن نرگس ميگون مقابل با شراب
- غزل شمارهٔ 370: به نيمگردش آن چشم فتنه رنگ شراب
- غزل شمارهٔ 371: پيوسته است از مژه بر ديدهها نقاب
- غزل شمارهٔ 372: يا حسنگير صورت آفاق يا نقاب
- غزل شمارهٔ 373: باز درگلشن ز خويشم ميبرد افسون آب
- غزل شمارهٔ 374: ببند چشم و خط هركتاب را درياب
- غزل شمارهٔ 375: فال تسليم زن و شوكت شاهي درياب
- غزل شمارهٔ 376: نيامآنكه بهجرأت وصفلبت رسدم خم و پيم عنان ادب
- غزل شمارهٔ 377: امشب ز ساز ميناگرم است جاي مطرب
- غزل شمارهٔ 378: ندانم بازم آغوشكه خواهد شد دچار امشب
- غزل شمارهٔ 379: صبحدم سياره بال افشاند از دامان شب
- غزل شمارهٔ 380: هركه راكردند راحت محرم احسان شب
- غزل شمارهٔ 381: بود داغ من مردم ديدهٔ شب
- غزل شمارهٔ 382: طرب در اين باغ ميخرامد ز ساز فرصت پيام بر لب
- غزل شمارهٔ 383: به وصول مقصد عافيت نه دليل جو نه عصا طلب
- غزل شمارهٔ 384: دل از خمار طلب خون كن و شراب طلب
- غزل شمارهٔ 385: نگويمت به خطا سازيا صواب طلب
- غزل شمارهٔ 386: فيض حلاوت از دل بيكبر وكين طلب
- غزل شمارهٔ 387: خون بسته است ازغم آن لعل پان به لب
- غزل شمارهٔ 388: از خامشي مپرس و زگفتار عندليب
- غزل شمارهٔ 389: شبكه شد جوش فغانم همنواي عندليب
- غزل شمارهٔ 390: گر به اينگرمي است آه شعلهزاي عندليب
- حرف ت
- غزل شمارهٔ 391: چه دارد اين صفات حاجت آيات
- غزل شمارهٔ 392: اي خم مژگان شكوه نرگس مستانهات
- غزل شمارهٔ 393: اي هستي از قصر غنا افكنده در ويرانهات
- غزل شمارهٔ 394: سركيست تا برد آرزو به غبار سجدهكمينيات
- غزل شمارهٔ 395: شب گريهام بهآن همه سامان شكست و ريخت
- غزل شمارهٔ 396: عشق از خاكمنآن روزكه وحشت ميبيخت
- غزل شمارهٔ 397: آيينهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت
- غزل شمارهٔ 398: بسكه برق يأس بنياد من ناكام سوخت
- غزل شمارهٔ 399: چولاله بيتو ز بس رنگ اعتبارم سوخت
- غزل شمارهٔ 400: هوس نماند زبس عشق آن نگارم سوخت
- غزل شمارهٔ 401: گر همه در سنگ بود آتش جدايي ديد و سوخت
- غزل شمارهٔ 402: رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت
- غزل شمارهٔ 403: هركجا گلكرد داغي بر دل ديوانه سوخت
- غزل شمارهٔ 404: ياد وصلي كردم آغوش من ديوانه سوخت
- غزل شمارهٔ 405: آن شعلهكه در دل شرر عشق وهوس ريخت
- غزل شمارهٔ 406: بيتابي عشق اين همه نيرنگ هوس ريخت
- غزل شمارهٔ 407: شب كه حيرت با خيالت طرح قيل و قال ريخت
- غزل شمارهٔ 408: زان اشككه چون شمع زچشمتر من ريخت
- غزل شمارهٔ 409: اشك از مژگان درين ويرانه نشكست و نريخت
- غزل شمارهٔ 410: زاهد كهبادش آفت ايمان شكست و ريخت
- غزل شمارهٔ 411: دي ترنگي از شكست ساغرم كل كرد و ريخت
- غزل شمارهٔ 412: بسكه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ريخت
- غزل شمارهٔ 413: شوخ بيباكيكه رنگ عيش هر كاشانه ريخت
- غزل شمارهٔ 414: هركجا لعل تو رنگ خنده مستانه ريخت
- غزل شمارهٔ 415: توخودشخص نفسخويي كه بادلنيست پيوندت
- غزل شمارهٔ 416: چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندي منظرت
- غزل شمارهٔ 417: ما و من گم گشت هرگه خواب شد همبسترت
- غزل شمارهٔ 418: اي ذوق فضولي ز خود انداخته دورت
- غزل شمارهٔ 419: زهي خمخانهٔ حيرت كلام هوش تسخيرت
- غزل شمارهٔ 420: چوگويد آينهام شكر خوش معاشي حيرت
- غزل شمارهٔ 421: آمد ورفت نفس نيرنگ توفان بلاست
- غزل شمارهٔ 422: اضطراب نبض دل تمهيد آهنگ فناست
- غزل شمارهٔ 423: اي عدمپرورده لاف هستيات جاي حياست
- غزل شمارهٔ 424: تهمتافسردگي بر طينت عاشق خطاست
- غزل شمارهٔ 425: خط لعلت غبار حيرتافزاست
- غزل شمارهٔ 426: خيالي سد راه عبرت ماست
- غزل شمارهٔ 427: رفتن عمر ز رفتار نفسها پيداست
- غزل شمارهٔ 428: ز آهم نخل حسرت شعله بالاست
- غزل شمارهٔ 429: زندگي سد ره جولان ماست
- غزل شمارهٔ 430: سايهٔ دستي اگر ضامن احوال ماست
- غزل شمارهٔ 431: شوخيانداز جرأتها ضعيفان را بلاست
- غزل شمارهٔ 432: شوق تا گرم عنان نيست فسردن برجاست
- غزل شمارهٔ 433: صد هنر در پرده دل فرش اقبال صفاست
- غزل شمارهٔ 434: عشرتفروز انجمن هستيام حياست
- غزل شمارهٔ 435: غفلت از عاقبت عقوبتزاست
- غزل شمارهٔ 436: فضاي وادي امكان پر از غبار فناست
- غزل شمارهٔ 437: كام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست
- غزل شمارهٔ 438: گرد اندوه دلم دام تماشاي صفاست
- غزل شمارهٔ 439: گردي ز خويش رفتن ما هيچ برنخاست
- غزل شمارهٔ 440: ما و من شور گرفتاريهاست
- غزل شمارهٔ 441: نسبت اشراف با دونان خطاست
- غزل شمارهٔ 442: نشئهٔ هستي به دور جام پيري نارساست
- غزل شمارهٔ 443: نفس محرك جسم به غم فسرده ماست
- غزل شمارهٔ 444: نقش ديباي هنر فرش ره اهل صفاست
- غزل شمارهٔ 445: نه جاه مايهٔ عصيان نه مال غفلتزاست
- غزل شمارهٔ 446: ياد آن جلوه ز چشمم گره اشك گشاست
- غزل شمارهٔ 447: بازگردون در عبيرافشاني زلف شب است
- غزل شمارهٔ 448: تيرهبختي چون هجوم آرد سخن مهر لب است
- غزل شمارهٔ 449: چشم خرد آيينهٔ جام مي ناب است
- غزل شمارهٔ 450: بسكه سوداي توام سرتا به پا زنجير پاست
- غزل شمارهٔ 451: چون حبابم الفت وهم بقا زنجيرپاست
- غزل شمارهٔ 452: گلكردن هوس ز دل صاف تهمت است
- غزل شمارهٔ 453: زبان چو كج روش افتد جنون بد مست است
- غزل شمارهٔ 454: سيرابي ازين باغ هوس ياسپرست است
- غزل شمارهٔ 455: از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است
- غزل شمارهٔ 456: در خموشي يك قلم آوازهٔ جمعيت است
- غزل شمارهٔ 457: يا رب امشب آن جنون آشوب جان و دل كجاست
- غزل شمارهٔ 458: فنا مثالم و آيينهٔ بقا اينجاست
- غزل شمارهٔ 459: غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست
- غزل شمارهٔ 460: سوخت دل در محفل تسليم و از جا برنخاست
- غزل شمارهٔ 461: بيشكست از پردهٔ سازم نوايي برنخاست
- غزل شمارهٔ 462: زير گردون طبع آزادي نوايي برنخاست
- غزل شمارهٔ 463: تنم ز بند لباس تكلف آزاد است
- غزل شمارهٔ 464: درآن مقامكه عرض جلال معبود است
- غزل شمارهٔ 465: هرچه از مدت هست و بود است
- غزل شمارهٔ 466: كاهش طبع من از فطرت بيباك خود است
- غزل شمارهٔ 467: نيك و بدم از بخت بدانجام سفيد است
- غزل شمارهٔ 468: تا نفس باقي است دردل رنگكلفت مضمراست
- غزل شمارهٔ 469: خاك غربتكيمياي مردم نيك اختر است
- غزل شمارهٔ 470: خاموشيام جنونكدهٔ شور محشر است
- غزل شمارهٔ 471: در تپشآباد دهر حيرت دل لنگر است
- غزل شمارهٔ 472: دوري منزلم از بسكه ندامت اثر است
- غزل شمارهٔ 473: شعلهٔ بيبال وپر سجده گر اخگر است
- غزل شمارهٔ 474: وحشت مدعا جنون ثمر است
- غزل شمارهٔ 475: به خوان لذت دنياگزند بسيار است
- غزل شمارهٔ 476: اشك يك لحظه به مژگان بار است
- غزل شمارهٔ 477: خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
- غزل شمارهٔ 478: رزق خلوتگه انديشهٔ روزيخوار است
- غزل شمارهٔ 479: ز دهر نقد تو جز پيچ وتاب دشوار است
- غزل شمارهٔ 480: ز گريه سيري چشم پر آب دشوار است
- غزل شمارهٔ 481: اوگفتن ما وتو به هر رنگ ضرور است
- غزل شمارهٔ 482: نسيمگل به خموشي ترانهپرداز است
- غزل شمارهٔ 483: ز شور حيرت من گوش عالمي باز است
- غزل شمارهٔ 484: بياكه آتشكيفيت هوا تيز است
- غزل شمارهٔ 485: ز خود رميدن دل بسكه شوخيانگيز است
- غزل شمارهٔ 486: از حباب اينقدرم عبرت احوال بس است
- غزل شمارهٔ 487: سفله با جاه نيزهيچكس است
- غزل شمارهٔ 488: بندگي هنگامهٔ عشرت پرستيها بس است
- غزل شمارهٔ 489: عشرت موهوم هستيكلفت دنيا بس است
- غزل شمارهٔ 490: ما را به راه عشق طلب رهنما بس است
- غزل شمارهٔ 491: هستي به رنگ صبح دليل فنا بس است
- غزل شمارهٔ 492: بيدماغي مژدهٔ پيغاممحبوبم بس است
- غزل شمارهٔ 493: سر خط درسكمالت منتخب داني بس است
- غزل شمارهٔ 494: بروت تافتنتگربه شاني هوس است
- غزل شمارهٔ 495: ز دستگاه جنون راز همتم فاش است
- غزل شمارهٔ 496: بسكه امشب بيتوام سامان اعضا آتش است
- غزل شمارهٔ 497: آنچهدر بالطلب رقص است در دل آتش است
- غزل شمارهٔ 498: همت زگير و دار جهان رم كمين خوش است
- غزل شمارهٔ 499: سرمايهٔ عذر طلبم از همه بيش است
- غزل شمارهٔ 500: خنده تنها نه همين برگل و سوسن تيغ است
- غزل شمارهٔ 501: نفس بوالهوسان بر دل روشن تيغ است
- غزل شمارهٔ 502: دل از غبار نفس زخم خفته در نمك است
- غزل شمارهٔ 503: حذر ز راه محبتكه پر خطرناك است
- غزل شمارهٔ 504: مييكه شوخي رنگش جنون افلاك است
- غزل شمارهٔ 505: از بس قماش دامن دلدار نازك است
- غزل شمارهٔ 506: در ندامتگل مقصود به بر نزديك است
- غزل شمارهٔ 507: يار دور است ز ما تا به نظر نزديك است
- غزل شمارهٔ 508: بسكه اينگلشن افسردهكدورت رنگ است
- غزل شمارهٔ 509: دلم چو غنچه در آغوش عافيت تنگ است
- غزل شمارهٔ 510: دل مضطرب يأس و نفس ناله به چنگ است
- غزل شمارهٔ 511: نه منزل بينشان، ني جاده تنگ است
- غزل شمارهٔ 512: بسكه ساز اين بساط آشفتگيهاي دل است
- غزل شمارهٔ 513: احتياجي با مزاج سبزه وگل شامل است
- غزل شمارهٔ 514: الفت تن باعث فكر پريشان دل است
- غزل شمارهٔ 515: بسكهدشت از نقشپايليلي ما پرگل است
- غزل شمارهٔ 516: عالم ايجاد عشرتخانهٔ جزو و كل است
- غزل شمارهٔ 517: آگاهي و افسردگي دل چه خيال است
- غزل شمارهٔ 518: در وصلم و سيرم بهگريبان خيال است
- غزل شمارهٔ 519: داغ اگر حلقه زند ساغر صهباي دل است
- غزل شمارهٔ 520: صبح اين باديه آشوب تپشهاي دل است
- غزل شمارهٔ 521: چشم بيدار طرب مايهٔ سامانگل است
- غزل شمارهٔ 522: خندهصبحيستكه در بندگريبانگل است
- غزل شمارهٔ 523: بسكه بيقدري دليل دستگاه عالم است
- غزل شمارهٔ 524: در خيالآباد راحت آگهي نامحرم است
- غزل شمارهٔ 525: در سيرگاه امر تحير مقدم است
- غزل شمارهٔ 526: شوكت شاهيام از فيض جنون در قدم است
- غزل شمارهٔ 527: عمريست به حيرت نفس سوخته رام است
- غزل شمارهٔ 528: اگر مي نيست جمعيتكدام است
- غزل شمارهٔ 529: چشميكه ندارد نظري حلقهٔ دام است
- غزل شمارهٔ 530: ستم شريك من ياس خوشدن ستم است
- غزل شمارهٔ 531: چون سايه بسكهكلفت غفلت سرشت ماست
- غزل شمارهٔ 532: شعله ها در گرم جوشي داغ آه سرد ماست
- غزل شمارهٔ 533: طوق چون فاخته شيرازهٔ مشت پر ماست
- غزل شمارهٔ 534: اي غرهٔ اقبال سرانجام تو شوم است
- غزل شمارهٔ 535: امروزكه اميد بهكوي تو مقيم است
- غزل شمارهٔ 536: طبعيكه اميدش اثر آمادهٔ بيم است
- غزل شمارهٔ 537: اين انجمن چو شمع مپندار جاي ماست
- غزل شمارهٔ 538: زندگي را شغل پرواز فنا جزوتن است
- غزل شمارهٔ 539: ميروم از خويش و حسرت گرم اشك افشاندن است
- غزل شمارهٔ 540: بسكه آفت ما ضعيفان را حصار آهن است
- غزل شمارهٔ 541: چون حباب آيينهٔ مااز خموشي روشناست
- غزل شمارهٔ 542: كينه را در دامن دلهاي سنگين مسكن است
- غزل شمارهٔ 543: دري از اسباب ما و من به حق پيوستن است
- غزل شمارهٔ 544: راحت جاويد عشاق از فضولي رستن است
- غزل شمارهٔ 545: ايكعبه جو يقيني اگركار بستن است
- غزل شمارهٔ 546: زندگاني در جگرخار است و در پا سوزن است
- غزل شمارهٔ 547: خندهام صبحي به صد چاكگريبان آشناست
- غزل شمارهٔ 548: عجز بينش با تعلقهاي امكان آشناست
- غزل شمارهٔ 549: زندگي تمهيد اسباب فناست
- غزل شمارهٔ 550: خودگدازي غمكيفيت صهباي من است
- غزل شمارهٔ 551: بحر رازم پيچ و تاب فكرگرداب من است
- غزل شمارهٔ 552: بزمگردون صبحخيز ازگرد بيتاب من است
- غزل شمارهٔ 553: شوقديدارم و در چشمكسان راه من است
- غزل شمارهٔ 554: زلف آشفتهٔ سري موجهٔ درباي من است
- غزل شمارهٔ 555: نيك و بد اين مرحله خاكش به كمين است
- غزل شمارهٔ 556: دارم ز نفس نالهكه جلاد من اين است
- غزل شمارهٔ 557: خامش نفسم شوخي آهنگ من اين است
- غزل شمارهٔ 558: زين سال و ماه فرصت كارت منزه است
- غزل شمارهٔ 559: ز غصه چاره ندارد دلي كه آگاه است
- غزل شمارهٔ 560: تپيدن دل عشاق محوكسوت آه است
- غزل شمارهٔ 561: آفت سر و برگ هوس آرايي جاه است
- غزل شمارهٔ 562: خاك نميم ما را كي فكر عجز و جاه است
- غزل شمارهٔ 563: دل را ز نگه دام هوس بر سر راه است
- غزل شمارهٔ 564: سير بهار اين باغ از ما تميزخواه است
- غزل شمارهٔ 565: عرقفشاني شبنم در اين حديقه گواه است
- غزل شمارهٔ 566: گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است
- غزل شمارهٔ 567: نه عشق سوخته و نه هوسگداخته است
- غزل شمارهٔ 568: هركجا وحشتي از آتشم افروخته است
- غزل شمارهٔ 569: آتش وحشتم آنجاكه برافروخته است
- غزل شمارهٔ 570: برروي ما چوصبح نهرنگي شكسته است
- غزل شمارهٔ 571: گلدستهٔ نزاكت حسنت كه بسته است
- غزل شمارهٔ 572: الفت دل عمرها شد دست وپايم بسته است
- غزل شمارهٔ 573: پير عقل از ما به درد نان مقدم رفته است
- غزل شمارهٔ 574: دوستان ظلمي به حال نامرادم رفته است
- غزل شمارهٔ 575: گر به سير انجمن يا گشت گلشن رفته است
- غزل شمارهٔ 576: دل عمرهاست آينه ترتيب داده است
- غزل شمارهٔ 577: آن جنگجو به ظاهر گرپشت داده است
- غزل شمارهٔ 578: برگ عيش من به ساز بيخودي آماده است
- غزل شمارهٔ 579: بسكه حرف مدعا نازك رقم افتاده است
- غزل شمارهٔ 580: در بهارگريه عيش بيدلان آماده است
- غزل شمارهٔ 581: دل به ياد جلوهاي طاقت به غارت داده است
- غزل شمارهٔ 582: زندگاني از نفس آفت بنا افتاده است
- غزل شمارهٔ 583: در گلستانيكهگرد عجز ما افتاده است
- غزل شمارهٔ 584: آرزوي دل چو اشك از چشم ما افتاده است
- غزل شمارهٔ 585: چشمواكن حسن نيرنگ قدم بيپرده است
- غزل شمارهٔ 586: خامشي در پرده سامان تكلمكرده است
- غزل شمارهٔ 587: پيريام پيغامي از رمز سجود آورده است
- غزل شمارهٔ 588: بعد مرگم شامنوميدي سحرآورده است
- غزل شمارهٔ 589: نالهٔ ما شيوهها امشب به بر آورده است
- غزل شمارهٔ 590: هم در ايجاد شكستي به دلم پا زده است
- غزل شمارهٔ 591: موج هرجا، در جمعيتگوهر زده است
- غزل شمارهٔ 592: سر هركس زگلي پر زده است
- غزل شمارهٔ 593: باز سرگرمي نظاره به سامان شده است
- غزل شمارهٔ 594: جاييكهنه فلك ز حيا سر فكنده است
- غزل شمارهٔ 595: شور استغناي عشق از حسرت دل بوده است
- غزل شمارهٔ 596: رنگ خون گلجوش زخم تيغ گلچين بوده است
- غزل شمارهٔ 597: سرنوشت روي جانان خط مشكين بوده است
- غزل شمارهٔ 598: تا حيرت خرام تو سامان ديده است
- غزل شمارهٔ 599: تا ز آغوشوداعت داغ حيرتچيده است
- غزل شمارهٔ 600: جنس موهومم دكان آبرويي چيده است
- غزل شمارهٔ 601: در جنونم موي سر سامان راحت چيده است
- غزل شمارهٔ 602: بازم به دل نويد صفايي رسيده است
- غزل شمارهٔ 603: جنس ما با اينكسادي قيمتي فهميده است
- غزل شمارهٔ 604: عالمي را بيزبانيهاي من پوشيده است
- غزل شمارهٔ 605: واژگوني بسكه با وضعم قرينكرديده است
- غزل شمارهٔ 606: هركجا دستت برون از آستينگرديده است
- غزل شمارهٔ 607: صبح هستي نيست نيرنك هوس باليده است
- غزل شمارهٔ 608: اي كه دنيا و جلالش ديدهاي خميازه است
- غزل شمارهٔ 609: تا فلك درگردش است آفت بههرسوهاله است
- غزل شمارهٔ 610: چون سپند آرام جسم دردناكم ناله است
- غزل شمارهٔ 611: بسكه در بزم توام حسرت جنون پيمانه است
- غزل شمارهٔ 612: دل بهسعي آبگرديدن طرب پيمانه است
- غزل شمارهٔ 613: در آن بساطكه حسنت دچار آينه است
- غزل شمارهٔ 614: زبس به خلوت حسن توبارآينه است
- غزل شمارهٔ 615: ز نقش پاي تو كابينه دار آينه است
- غزل شمارهٔ 616: قيد الفت هستي وحشت آشيانيهاست
- غزل شمارهٔ 617: باز درس خاشاكم سطر شعلهخوانيهاست
- غزل شمارهٔ 618: لاف ما و من يكسر دعوي خداييهاست
- غزل شمارهٔ 619: بيقراريهاي چرخ از دست كجرفتاري است
- غزل شمارهٔ 620: لوحهستي يك قلم از نقش قدرت عاري است
- غزل شمارهٔ 621: صفاي آب به ياد غبار راه كسي است
- غزل شمارهٔ 622: بهگلزاريكه حسنت بينقابست
- غزل شمارهٔ 623: در سايهايابرو نگهت مست و خرابست
- غزل شمارهٔ 624: مشاطهٔ شوخيكه به دستت دل ما بست
- غزل شمارهٔ 625: نفس را الفت دل پيچ و تابست
- غزل شمارهٔ 626: هر سو نگرم ديده به ديدار حجابست
- غزل شمارهٔ 627: هستي چو سحر عهد به پرواز فنا بست
- غزل شمارهٔ 628: بركمرتا بهله آنترك نزاكت مست بست
- غزل شمارهٔ 629: نقاش ازل تا كمر مو كمران بست
- غزل شمارهٔ 630: همت چه برفرازد از شرم فقر ما دست
- غزل شمارهٔ 631: كنون كه مژدهٔ ديدار شوق بنيادست
- غزل شمارهٔ 632: نه دير مانع و نيكعبه حايل افتادست
- غزل شمارهٔ 633: مرا به آبلهٔ پا چه مشكل افتادست
- غزل شمارهٔ 634: گداز امن درين انجمن كم افتادست
- غزل شمارهٔ 635: فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست
- غزل شمارهٔ 636: بيمحابا بر من مجنون ميفشان پشت دست
- غزل شمارهٔ 637: خم مكن در عرض حاجت تا تواني پشت دست
- غزل شمارهٔ 638: دل ز اوهام غبارآلودست
- غزل شمارهٔ 639: اجابتي ندميد از دعايكس به دو دست
- غزل شمارهٔ 640: دل راگشاد كار ز صد عقده برترست
- غزل شمارهٔ 641: سركشيها به مرگ راهبرست
- غزل شمارهٔ 642: عمرها شد عجزطاقت سويجيبم رهبرست
- غزل شمارهٔ 643: نسخهٔ آرام دل در عرض آهي ابترست
- غزل شمارهٔ 644: زندگي نقد هزار آزارست
- غزل شمارهٔ 645: هوس دل را شكست اعتبارست
- غزل شمارهٔ 646: توان به صبر نمودن دل شكسته درست
- غزل شمارهٔ 647: قابل نخل ما بر دگرست
- غزل شمارهٔ 648: دل از بهار خيال توگلشن رازست
- غزل شمارهٔ 649: تو محو خواب و در سيركنفكان بازست
- غزل شمارهٔ 650: دل به ياد پرتو حسنت سراپا آتشست
- غزل شمارهٔ 651: تا بهكي خواهي زلاف بخت بر سرها نشست
- غزل شمارهٔ 652: تا غبارخط برآن حسن صفا پيرا نشست
- غزل شمارهٔ 653: عاقبت چون شعله خاكستر به فرق ما نشست
- غزل شمارهٔ 654: جوشحرصاز يأس منآخر ز تابوتب نشست
- غزل شمارهٔ 655: تازمستي غنچه برفرق چمن ميناشكست
- غزل شمارهٔ 656: در تماشاييكه بايد صد مژه بالا شكست
- غزل شمارهٔ 657: بيتو در هرجا دل صبر آزما خواهد شكست
- غزل شمارهٔ 658: چون حبابمشيشهٔ دل هركجا خواهد شكست
- غزل شمارهٔ 659: در چمنگر طرف دامانت صبا خواهد شكست
- غزل شمارهٔ 660: ناتواني گر چنين اعضاي ما خواهد شكست
- غزل شمارهٔ 661: شيخ تا عزم بر نماز شكست
- غزل شمارهٔ 662: هوس به فتنهٔ صد انجمن نگاه شكست
- غزل شمارهٔ 663: صفحهٔ دل بيخط زخم تو فرد باطلست
- غزل شمارهٔ 664: دل انجمن صد طرب ازياد وصالست
- غزل شمارهٔ 665: صورت راحت نفور از مردمان عالمست
- غزل شمارهٔ 666: با كمال بينقابي پردهدارم شيونست
- غزل شمارهٔ 667: در جهان عجز طاقت پيشگيگردن زنست
- غزل شمارهٔ 668: درخور غفلت نگاهي رونق ما و منست
- غزل شمارهٔ 669: فكر تدبير سلامت خون راحت خوردنست
- غزل شمارهٔ 670: فردوس دل اسير خيال تو بودنست
- غزل شمارهٔ 671: ني نقش چين نه حسن فرنگ آفريدنست
- غزل شمارهٔ 672: پيوستگي به حق ز دو عالم بريدنست
- غزل شمارهٔ 673: از ميانش مو به موي ناتوانان جستجوست
- غزل شمارهٔ 674: بسكه مستان را به قدر ميكشيها آبروست
- غزل شمارهٔ 675: نيست ايمن از بلا هر كس به فكر جستجوست
- غزل شمارهٔ 676: شوخي كه جهان گرد جنون نظر اوست
- غزل شمارهٔ 677: بزم پيريكزقد خمگشتهٔ ما چنگ اوست
- غزل شمارهٔ 678: بسكه اجزايم چمنپروردهٔ نيرنگ اوست
- غزل شمارهٔ 679: شهيد خنده زخمم كه تيغ همدم اوست
- غزل شمارهٔ 680: غزال امن كه الفت خيال مبهم است
- غزل شمارهٔ 681: قصر غناكه عالم تحقيق نام اوست
- غزل شمارهٔ 682: عالم طلسم وحشت چشم سياه اوست
- غزل شمارهٔ 683: كو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست
- غزل شمارهٔ 684: بسكه دارم غنچهٔ شوق توپنهان زيرپوست
- غزل شمارهٔ 685: بسكه رازعجز ما باليد پنهان زيرپوست
- غزل شمارهٔ 686: سعي ناپيدا و حسرتها دويدن آرزوست
- غزل شمارهٔ 687: اوج جاه آثارش از اجزاي مهمل ريختهست
- غزل شمارهٔ 688: بهدست و تيغكسي خون من حنابستهست
- غزل شمارهٔ 689: چنينكه نيك وبد ما به عجزوابستهست
- غزل شمارهٔ 690: دل در قدم آبله پايانكه شكستهست
- غزل شمارهٔ 691: گردباد امروز در صحرا قيامت كاشتهست
- غزل شمارهٔ 692: سخت جاني از من محزون كه باور داشتهست
- غزل شمارهٔ 693: تنها نه ذره دقت اظهار داشتهست
- غزل شمارهٔ 694: عجز ما چندين غبار از هركمين برداشتهست
- غزل شمارهٔ 695: جاييكه مرگ شهرت انجام داشتهست
- غزل شمارهٔ 696: صاحب خلق حسن گلها به دامن داشتهست
- غزل شمارهٔ 697: چون شمع اگر خلق پس و پيشگذشتهست
- غزل شمارهٔ 698: دل از ندامت هستي مكدر افتادهست
- غزل شمارهٔ 699: همچو شبنم ادب آيينه زدودن بودهست
- غزل شمارهٔ 700: ادب اظهارم و با وصل توامكاري هست
- غزل شمارهٔ 701: تا ز جنس تب وتاب نفس آثاري هست
- غزل شمارهٔ 702: بيتوام جاي نگه جنبش مژگاني هست
- غزل شمارهٔ 703: گر آينهات محرم زشتي و نكوييست
- غزل شمارهٔ 704: نالهها داريم و كس زين انجمن آگاه نيست
- غزل شمارهٔ 705: غنچه در فكر دهانت گوشهگير خستهايست
- غزل شمارهٔ 706: حيرت دميدهام گل داغم بهانهايست
- غزل شمارهٔ 707: نه ما را صراحي نه پيمانه ايست
- غزل شمارهٔ 708: ادب نهكسب عبادت نه سعي حقطلبيست
- غزل شمارهٔ 709: به محفليكه دل آيينهٔ رضاطلبيست
- غزل شمارهٔ 710: زين دو شرر داغ دل هستي ما عبرتيست
- غزل شمارهٔ 711: ساز تو كمين نغمهٔ بيداد شكستيست
- غزل شمارهٔ 712: غم فراق چه و حسرت وصال تو چيست
- غزل شمارهٔ 713: فكر آزادي به اين عاجز سرشتيها تريست
- غزل شمارهٔ 714: حضوركلبهٔ فقر از تكلفات بريست
- غزل شمارهٔ 715: خودنماييها كثافت جوهريست
- غزل شمارهٔ 716: درگلستانيكه دل را با اشاراتش سريست
- غزل شمارهٔ 717: تا به مطلوب رسيدنكاريست
- غزل شمارهٔ 718: درينگلشن دو روزت خندهكاريست
- غزل شمارهٔ 719: به زخم هستي اگر شرم بخيه پردازيست
- غزل شمارهٔ 720: درپيچ و تابگيسوتا شانه را عروسيست
- غزل شمارهٔ 721: امروز دور صحبت وقف ستم اياغيست
- غزل شمارهٔ 722: چمن امروز فرش منزلكيست
- غزل شمارهٔ 723: اي صبح گرد ناز تو از كاروان كيست
- غزل شمارهٔ 724: سرو بهار جلوه قد دلستان كيست
- غزل شمارهٔ 725: موج جنون ميزند، اشك پريشان كيست
- غزل شمارهٔ 726: وحشي صحراي حسن نرگس فتان كيست
- غزل شمارهٔ 727: دل گرم من آتشخانهٔكيست
- غزل شمارهٔ 728: سرشكم نسخهٔ ديوانهٔ كيست
- غزل شمارهٔ 729: دل را به خيال خط او سير فرنگيست
- غزل شمارهٔ 730: صفاي حال ما مغشوش رنگيست
- غزل شمارهٔ 731: بيكدورت نيست هرجا محرمي يا غافليست
- غزل شمارهٔ 732: چارهٔ دردسر دير محبت جليست
- غزل شمارهٔ 733: بجاستشكوهٔ ما تا ره فغان خاليست
- غزل شمارهٔ 734: جهان ز جنس اثرهاي اين و آن خاليست
- غزل شمارهٔ 735: بندگي با معرفت خاص حضور آدميست
- غزل شمارهٔ 736: زندگي شوخي كمين رميست
- غزل شمارهٔ 737: وضع خطوط جبين از قلم مبهميست
- غزل شمارهٔ 738: بياكه هيچ بهاري به حسرت ما نيست
- غزل شمارهٔ 739: تومست وهم ودرين بزم بوي صهبا نيست
- غزل شمارهٔ 740: قانون ادب پرده در صورت و صدا نيست
- غزل شمارهٔ 741: نياز نامهٔ ما عرض سجده عنوانيست
- غزل شمارهٔ 742: برچهرهٔ آثارجهان رنگ سبب نيست
- غزل شمارهٔ 743: برگ و سازم جز هجومگريهٔ بيتاب نيست
- غزل شمارهٔ 744: بيرخت در چشمهٔ آيينه خاك است آب نيست
- غزل شمارهٔ 745: جزخوندل زنقد سلامت به دست نيست
- غزل شمارهٔ 746: هيچكس چون من درين حرمانسرا ناشاد نيست
- غزل شمارهٔ 747: بر تپيدنهاي دل هم ديدهاي واكردنيست
- غزل شمارهٔ 748: چون سحر طومارچاك سينهام واكردنيست
- غزل شمارهٔ 749: عمريست بهچشمم ز نم اشك اثر نيست
- غزل شمارهٔ 750: بيادب بنياد هستي عافيت دربار نيست
- غزل شمارهٔ 751: خواب رادر ديدهٔ حيران عاشق بار نيست
- غزل شمارهٔ 752: ديده حيرت نگاهان را به مژگان كار نيست
- غزل شمارهٔ 753: رنگعجزم ليك با وضع خموشم كار نيست
- غزل شمارهٔ 754: در طريق رفتن از خود رهبري دركار نيست
- غزل شمارهٔ 755: مستعرفان را شراب ديگري دركار نيست
- غزل شمارهٔ 756: سرمنزل ثبات قدم جادهساز نيست
- غزل شمارهٔ 757: زين عبارات جنون تحقيق بيناموس نيست
- غزل شمارهٔ 758: صنعت نيرنگ دل بر فطرت كس فاش نيست
- غزل شمارهٔ 759: عاشقي مقدور هر عياش نيست
- غزل شمارهٔ 760: برق با شوقم شراري بيش نيست
- غزل شمارهٔ 761: درگلشن هوسكه سراغگليش نيست
- غزل شمارهٔ 762: بزم تصور توكدورت اياغ نيست
- غزل شمارهٔ 763: وضع ترتيب ادب در عرصهگاه لاف نيست
- غزل شمارهٔ 764: آستان عشق جولانگاه هر بيباك نيست
- غزل شمارهٔ 765: خلق را بر سرهر لقمه ز بس سرشكنيست
- غزل شمارهٔ 766: حايل عزم نفسگرد ره و فرسنگ نيست
- غزل شمارهٔ 767: جاي آرام به وحشتكدهٔ عالم نيست
- غزل شمارهٔ 768: ديدهاي راكه به نظاره دل محرم نيست
- غزل شمارهٔ 769: عزت و خواري دهر آن همه دور از هم نيست
- غزل شمارهٔ 770: تعين جز افسون اوهام نيست
- غزل شمارهٔ 771: چو صبحم دماغ ميآشام نيست
- غزل شمارهٔ 772: پر بيكسم امروزكسي را خبرم نيست
- غزل شمارهٔ 773: هما سراغم و زير فلك مگس هم نيست
- غزل شمارهٔ 774: پيش چشميكه نورعرفان نيست
- غزل شمارهٔ 775: مقيدان وفا را ز دل رميدن نيست
- غزل شمارهٔ 776: كتاب عافيتي قيل و قال باب تو نيست
- غزل شمارهٔ 777: جهان قلمرو توفان اعتبار تو نيست
- غزل شمارهٔ 778: در خيال مزن فهم خويش سازتو نيست
- غزل شمارهٔ 779: توييكه غير دلم هيچجا مقام تو نيست
- غزل شمارهٔ 780: تو آفتاب و جهان جزبه جستجوي تو نيست
- غزل شمارهٔ 781: نور دل در كشور آيينه نيست
- غزل شمارهٔ 782: راحت كجاست گر دلت از خويش رسته نيست
- غزل شمارهٔ 783: رنگم درين چمن به هوس پر زننده نيست
- غزل شمارهٔ 784: مبتذل صبح و شام تازگي آرنده نيست
- غزل شمارهٔ 785: در تكلم از ندامت هيچكس آسوده نيست
- غزل شمارهٔ 786: با دل تنگ استكار اينجا ز حرمان چاره نيست
- غزل شمارهٔ 787: خطخوبان هم حريف طبع وحشتپيشه نيست
- غزل شمارهٔ 788: خواجه تاكي بايد اين بنياد رسواييكه نيست
- غزل شمارهٔ 789: ز انقلاب جسم دل بر ساز وحشت هاله نيست
- غزل شمارهٔ 790: هيچكس جز يأس غمخوار من ديوانه نيست
- غزل شمارهٔ 791: آزادگي غبار در و بام خانه نيست
- غزل شمارهٔ 792: اينزمان يك طالبمستي درين ميخانه نيست
- غزل شمارهٔ 793: محرم حسن ازل انديشهٔ بيگانه نيست
- غزل شمارهٔ 794: صافطبعان را غمي از خار خاركينه نيست
- غزل شمارهٔ 795: طاس اين نرد اختياري نيست
- غزل شمارهٔ 796: از ره و منزل تحقيق اگر دوري نيست
- غزل شمارهٔ 797: فرياد كه در عالم تحقيق كسي نيست
- غزل شمارهٔ 798: سرو چمن دل الف شعلهٔ آهيست
- غزل شمارهٔ 799: عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهيست
- غزل شمارهٔ 800: بيساز انفعال سراپاي من تهيست
- غزل شمارهٔ 801: برگ طربم عشرت بيبرگ و نواييست
- غزل شمارهٔ 802: در ربط خلق يكسر ناموسكبرياييست
- غزل شمارهٔ 803: ز خويش مگذر اگر جوهرت شناسايي ست
- غزل شمارهٔ 804: هرچند درين گلشن هرسو گل خودروييست
- غزل شمارهٔ 805: گرمرفتاري كه سر در راه آن يكتا گذاشت
- غزل شمارهٔ 806: نيشي تا علم همت عنقا برداشت
- غزل شمارهٔ 807: يك شبم در دل نسيم ياد آنگيسو گذشت
- غزل شمارهٔ 808: زان خوشهكه ميناگري باغ عنب داشت
- غزل شمارهٔ 809: جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت
- غزل شمارهٔ 810: جز خموشي هركه دل بر ناله و فرياد داشت
- غزل شمارهٔ 811: حيرتم عمري به اميد ندامت شاد داشت
- غزل شمارهٔ 812: سعيجاه آرزوي خاك شدن در سر داشت
- غزل شمارهٔ 813: برق آفت لمعه در بيضبطي اسرار داشت
- غزل شمارهٔ 814: شبكه شور بلبل ما ريشه درگلزار داشت
- غزل شمارهٔ 815: ز بس كه معني مكتوب عشق پيچش داشت
- غزل شمارهٔ 816: تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
- غزل شمارهٔ 817: تا ز حسن وگلستان تماشا رنگ داشت
- غزل شمارهٔ 818: دوش در راه خيالت عجز شوق آهنگ داشت
- غزل شمارهٔ 819: انديشه در نزاكت معني كمال داشت
- غزل شمارهٔ 820: در واديي كه قدرت عجزم كمال داشت
- غزل شمارهٔ 821: هرجا دلي تپيدن شوق خيال داشت
- غزل شمارهٔ 822: تا نظر بر شوخي من نرگس خودكام داشت
- غزل شمارهٔ 823: سادگي دل را اسير فكرهاي خام داشت
- غزل شمارهٔ 824: شب كه جوش حسرتي زان نرگس خودكام داشت
- غزل شمارهٔ 825: شبكه طاووس مرا شوق تو بالافشان داشت
- غزل شمارهٔ 826: وهم هستي هيچكس را ازتپيدن وانداشت
- غزل شمارهٔ 827: هركه را دستي ز همت بود جز بر دل نداشت
- غزل شمارهٔ 828: زندگانيست كه جز مرگ سرانجام نداشت
- غزل شمارهٔ 829: امشب كه به دل حسرت ديداركمين داشت
- غزل شمارهٔ 830: چه سحر بود كه دوشم دل آرزوي تو داشت
- غزل شمارهٔ 831: آغاز نگاهم به قيامت نظري داشت
- غزل شمارهٔ 832: گر جنونم هوس قطع منازل ميداشت
- غزل شمارهٔ 833: تو ازآن خلوت يكتا چه خبر خواهي داشت
- غزل شمارهٔ 834: گل در چمن رسيد و قدم بر هواگذاشت
- غزل شمارهٔ 835: همت من از نشان جاه چون ناوك گذشت
- غزل شمارهٔ 836: تا عرقناك از چمن آن شوخ بيپرواگذشت
- غزل شمارهٔ 837: در طلبت شب چه جنونهاگذشت
- غزل شمارهٔ 838: يأس مجنون آخر از پيچ و خم سودا گذشت
- غزل شمارهٔ 839: چنينكه عمر تأملگر شتابگذشت
- غزل شمارهٔ 840: فرصت نظاره تا مژگان گشودن درگذشت
- غزل شمارهٔ 841: شب به ياد آن لب خموش گذشت
- غزل شمارهٔ 842: به فكر دل لبم از ربط قيل و قالگذشت
- غزل شمارهٔ 843: دوش از نظر خيال تو دامنكشانگذشت
- غزل شمارهٔ 844: همت از هر دو جهان جست و ز دل در نگذشت
- غزل شمارهٔ 845: نه همين سبزه از خطش ترگشت
- غزل شمارهٔ 846: ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت
- غزل شمارهٔ 847: بيروي تو مژگان چه نگارد به سرانگشت
- غزل شمارهٔ 848: شب هجوم جلوه او در خيالم جا گرفت
- غزل شمارهٔ 849: دي حرف خرامش به لبم بالگشا رفت
- غزل شمارهٔ 850: سعي روزي داشتم آخر ندامت پيش رفت
- غزل شمارهٔ 851: قامتش سامان شوخي از نگاه ما گرفت
- غزل شمارهٔ 852: ز آتش رخسار كه ساغر گرفت
- غزل شمارهٔ 853: بعدازين بايد سراغمن ز خاموشيگرفت
- غزل شمارهٔ 854: دل ماند بيحس و غمت افشانده بال رفت
- غزل شمارهٔ 855: صبح از دل چاككه دراين باغ سخن رفت
- غزل شمارهٔ 856: ازين بساطكسي داغ آرميدن رفت
- غزل شمارهٔ 857: فغان كه فرصت دام تلاش چيدن رفت
- غزل شمارهٔ 858: آخر سياهي از سر داغم بهدر نرفت
- غزل شمارهٔ 859: عمرگذشته بر مژهام اشك بست و رفت
- غزل شمارهٔ 860: دي بهشبنمگريهٔما نوگلي خنديد و رفت
- غزل شمارهٔ 861: باز وحشيجلوهايدر ديده جولانكرد و رفت
- غزل شمارهٔ 862: هركه آمد سير يأسي زين گلستان كرد و رفت
- غزل شمارهٔ 863: زين من و ما زندگي سير فنايي كرد و رفت
- غزل شمارهٔ 864: رنگ گلش بهار خط از دور ديد و رفت
- غزل شمارهٔ 865: هركساينجا يكدودمدكان بسمل چيد و رفت
- غزل شمارهٔ 866: به حيرتم چه فسون داشت بزم نيرنگت
- غزل شمارهٔ 867: كه شود به وادي مدعا بلد تسلي منزلت
- غزل شمارهٔ 868: اي ظفر شيفتهٔ همت نصرت فالت
- غزل شمارهٔ 869: زهي مخموري عالم گلي از حسرت جامت
- غزل شمارهٔ 870: آمدم تا صد چمن بر جلوهنازان بينمت
- غزل شمارهٔ 871: باز با طرزتكلف آشنا ميبينمت
- غزل شمارهٔ 872: اي پر فشان چون بويگل بيرنگي از پيراهنت
- غزل شمارهٔ 873: جهان در سرمه خوابيد از خيال چشم فتانت
- غزل شمارهٔ 874: زهي هنگامهٔ امكان جنونساز غريبانت
- غزل شمارهٔ 875: نسزد به وضع فسردگي ز بهار دل مژه بستنت
- غزل شمارهٔ 876: بهار آيينهٔ رنگيكه باشد صرف آيينت
- غزل شمارهٔ 877: بيا اي جام و ميناي طرب نقشكف پايت
- غزل شمارهٔ 878: همهكس كشيده محمل به جناب كبريايت
- غزل شمارهٔ 879: زهي چمن ساز صبح فطرت تبسم لعل مهرجويت
- غزل شمارهٔ 880: كار به نقش پا رساند جهد سر هواييت
- حرف ث
- حرف ج
- غزل شمارهٔ 886: تا ز پيدايي بهگوشم خواند افسون احتياج
- غزل شمارهٔ 887: در لاف حلقه ربا مزن به ترانههاي بيانكج
- غزل شمارهٔ 888: عمريست سرشكي نزد از ديدهٔ تر موج
- غزل شمارهٔ 889: عمريستكه در حسرت آن لعلگهر موج
- غزل شمارهٔ 890: به عبرت آب شو اي غافل از خميدن موج
- غزل شمارهٔ 891: مباد چشمهٔ شوق مرا فسردن موج
- حرف چ
- حرف ح
- غزل شمارهٔ 896: انجم چو تكمه ريخت ز بند نقاب صبح
- غزل شمارهٔ 897: بيپرده است جلوه ز طرف نقاب صبح
- غزل شمارهٔ 898: از كواكب گل فشاند چرخ در دامان صبح
- غزل شمارهٔ 899: بازم از فيض جنون آماد شد سامان صبح
- غزل شمارهٔ 900: نداشت ديده من بيتو تاب خندهٔ صبح
- غزل شمارهٔ 901: دل فتح و دست فتح و نظرفتح وكارفتح
- غزل شمارهٔ 902: خجلم ز حسرت پيريي كه ز چشم تر نكشد قدح
- غزل شمارهٔ 903: شبكه حسنش برعرق پيچيد سامان قدح
- غزل شمارهٔ 904: خلقي از پهلوي قدرت قصر و ايوان كرد طرح
- غزل شمارهٔ 905: مگو طاق و سرايي كردهام طرح
- غزل شمارهٔ 906: موي پيري بست بر طبع حسد تخمير صلح
- حرف خ
- حرف د
- غزل شمارهٔ 910: تنگي آورده خانهٔ صياد
- غزل شمارهٔ 911: ز درد يآس ندانمكجاكنم فرياد
- غزل شمارهٔ 912: گر شور مستيام كند انديشه گردباد
- غزل شمارهٔ 913: يأسفرساي تغافل دل ناشاد مباد
- غزل شمارهٔ 914: گر بيتو نگه را به تماشا هوس افتاد
- غزل شمارهٔ 915: تا عرق گلبرگ حسنت يك دوشبنم آب داد
- غزل شمارهٔ 916: حسني كه يادش آينهٔ حيرت آب داد
- غزل شمارهٔ 917: سيل غمي كه داد جهان خراب داد
- غزل شمارهٔ 918: شبكه باد جلوهات چشم خيالم آب داد
- غزل شمارهٔ 919: شوق تو به مشت پرم آتش زد و سر داد
- غزل شمارهٔ 920: داد عشق از بينيازي درمن طفلانم بياد
- غزل شمارهٔ 921: شبكه توفان جوشي چشم ترم آمد به ياد
- غزل شمارهٔ 922: چو ناله گرد نمودم اثر نميتابد
- غزل شمارهٔ 923: گذشت عمر و دل از حرص سر نميتابد
- غزل شمارهٔ 924: چنينكزتاب ميگلبرك حسنت شعله رنگ افتد
- غزل شمارهٔ 925: به روي آن جهان جلوه يك عالم نقاب افتد
- غزل شمارهٔ 926: كسي كه چون مژه عبرت دليل روشنش افتد
- غزل شمارهٔ 927: دب چه چارهكند چون فضول افتد
- غزل شمارهٔ 928: ز ننگ منت راحت به مرگم كار ميافتد
- غزل شمارهٔ 929: دل از نيرنگ آگاهي به چندين پيشه ميافتد
- غزل شمارهٔ 930: نفس درازي كس تا به چون و چند نيفتد
- غزل شمارهٔ 931: تو كار خويش كن اينجا تويي در من نمي گنجد
- غزل شمارهٔ 932: جنون انديشهاي بگذار تا دل بر هنر پيچد
- غزل شمارهٔ 933: به روي عالمآرا گر نقاب زلف درپيچد
- غزل شمارهٔ 934: نه با سازهوس جوشد نه بركسب هنرپيچد
- غزل شمارهٔ 935: حسرتي در دل از آن لاله قبا ميپيچد
- غزل شمارهٔ 936: به سرم شور تمناي تو تا ميپيچد
- غزل شمارهٔ 937: فريب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد
- غزل شمارهٔ 938: جنون جولانيام هرجا بهوحشت رهنماگردد
- غزل شمارهٔ 939: دل اگر محو مدعا گردد
- غزل شمارهٔ 940: جنون بينوايان هركجا بختآزما گردد
- غزل شمارهٔ 941: هرچه آنجاست چو آنجا روياينجاگردد
- غزل شمارهٔ 942: همين دنياست كانجامش قيامت پردهدر گردد
- غزل شمارهٔ 943: بر دستگاه اقبال كس خيرهسر نگردد
- غزل شمارهٔ 944: دل تا بهكيام جز پي آزار نگردد
- غزل شمارهٔ 945: به عبرت سركشان را موي پيري رهنمونگردد
- غزل شمارهٔ 946: به حرف و صوت مگو كار دل تباه نگردد
- غزل شمارهٔ 947: در اين گلشن كدامين شعله با اين تاب ميگردد
- غزل شمارهٔ 948: سيه مستي به دور ساغرت بيتاب ميگردد
- غزل شمارهٔ 949: نگه ز روي تو تا كامياب ميگردد
- غزل شمارهٔ 950: چو شمع از عضو عضوم آگهي سرشار ميگردد
- غزل شمارهٔ 951: ساغرم بي تو داغ مي گردد
- غزل شمارهٔ 952: به هرجا ساز غيرت انفعال آهنگ ميگردد
- غزل شمارهٔ 953: ز انداز نگاهت فتنه برق آهنگ مي گردد
- غزل شمارهٔ 954: به اندك شوخيي بنياد تمكينكنده ميگردد
- غزل شمارهٔ 955: ادب سازيم بر ما كيست تمهيد صدا بندد
- غزل شمارهٔ 956: تا كاتب ايجادم نقش من و ما بندد
- غزل شمارهٔ 957: هوس تا چند بر دل تهمت هر خشك و تر بندد
- غزل شمارهٔ 958: گره به رشتهٔ نفس خوش آنكه نبندد
- غزل شمارهٔ 959: باز بيتابيام احرام چه در ميبندد
- غزل شمارهٔ 960: به يادتگردش رنگم به هرجا بار ميبندد
- غزل شمارهٔ 961: قضا تا نقش بنياد من بيكار ميبندد
- غزل شمارهٔ 962: چشم تو به حال من گر نيم نظر خندد
- غزل شمارهٔ 963: لعل لب او يكدم بر حالم اگر خندد
- غزل شمارهٔ 964: صبريكه صبح اين باغ از ما جدا نخندد
- غزل شمارهٔ 965: ستمكشي كه بجز گريهاش نشايد و خندد
- غزل شمارهٔ 966: جهانكجاست گلي زان نقاب ميخندد
- غزل شمارهٔ 967: رنگم نقاب غيرت آن جلوه ميدرد
- غزل شمارهٔ 968: هوس در مزرع آمال گو صد خرمن انبارد
- غزل شمارهٔ 969: بر اين ستمكده يارب چه سنگ ميبارد
- غزل شمارهٔ 970: نه فخر ميدمد اينجا نه ننگ ميبارد
- غزل شمارهٔ 971: ادبسنج بيان حرفي از آن لب هركجا دارد
- غزل شمارهٔ 972: اگر معشوق بيمهر است وگر عاشق وفا دارد
- غزل شمارهٔ 973: تصور جوهر اكاهي قدرتكجا دارد
- غزل شمارهٔ 974: حرصت آن نيست كه مرگش ز هوس وادارد
- غزل شمارهٔ 975: رگ گل آستين شوخي كمين صيد ما دارد
- غزل شمارهٔ 976: زمينگيري ز جولانم چه امكانست وادارد
- غزل شمارهٔ 977: گهي بر سر، گهي در دل گهي در ديده جا دارد
- غزل شمارهٔ 978: نوبهار است و جهان سير چمنها دارد
- غزل شمارهٔ 979: دماغ بلبل ما كي هواي بال و پر دارد
- غزل شمارهٔ 980: بت هندي كي از دردسر تركان خبر دارد
- غزل شمارهٔ 981: بر طمع طبع خسيسي كه تفاخر دارد
- غزل شمارهٔ 982: بيا اي شعله تا دل فال وصلي از تو بردارد
- غزل شمارهٔ 983: در اين وادي كف يايي ز آسايش خبر دارد
- غزل شمارهٔ 984: ز جرگهٔ سخنم خامشي به در دارد
- غزل شمارهٔ 985: شمع بزمت چه قدم بردارد
- غزل شمارهٔ 986: مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
- غزل شمارهٔ 987: درين ره تا كسي از وصل مقصد كام بردارد
- غزل شمارهٔ 988: كسي از التفات چشم خوبان كام بردارد
- غزل شمارهٔ 989: دل از دم محبت، چندين فتور دارد
- غزل شمارهٔ 990: هوسپيماي فرصت گرد كلفت در قفس دارد
- غزل شمارهٔ 991: جهان جنون بهار غفلت ز نرگس سرمهساش دارد
- غزل شمارهٔ 992: حيا عمريست با صد گردش رنگم طرف دارد
- غزل شمارهٔ 993: هر سو نظرگشوديم زان جلوه رنگ دارد
- غزل شمارهٔ 994: بينمك از نمك غير توهم دارد
- غزل شمارهٔ 995: جنون از بس شكست آبله در هر قدم دارد
- غزل شمارهٔ 996: شكوه مفلسي ما را به خاموشي علم دارد
- غزل شمارهٔ 997: گرفتار رسوم انديشهٔ آرام كم دارد
- غزل شمارهٔ 998: مگو اين نسخه طور معنيي يك دستكم دارد
- غزل شمارهٔ 999: هوسپيمايي جاهت خمارآلود غم دارد
- غزل شمارهٔ 1000: جايي كه جام در دست آن مه خرام دارد
- غزل شمارهٔ 1001: ادب چون ماه نو امشب پي تكليف من دارد
- غزل شمارهٔ 1002: ز شرم سرنوشتيكز ازل بنياد من دارد
- غزل شمارهٔ 1003: سحر آه و گلستان نكهت و بلبل فغان دارد
- غزل شمارهٔ 1004: اگر خضر خطت از چشمهٔ حيوان نشان دارد
- غزل شمارهٔ 1005: به پستي وانماند هر كه از دردي نشان دارد
- غزل شمارهٔ 1006: به خيال زنده بودن هوس بقا ندارد
- غزل شمارهٔ 1007: فناكي شغل سوداي محبت را زيان دارد
- غزل شمارهٔ 1008: كام دل از لب خاموش گرفتن دارد
- غزل شمارهٔ 1009: اسير آن پنجهٔ نگارين رهايي ازهيچ در ندارد
- غزل شمارهٔ 1010: چه بلاست اينكه پيري ز فنا خبر ندارد
- غزل شمارهٔ 1011: دل با غبار هستي ربط آنقدر ندارد
- غزل شمارهٔ 1012: رنگ حنا دركفم بهار ندارد
- غزل شمارهٔ 1013: كس طاقت آن لمعهٔ رخسار ندارد
- غزل شمارهٔ 1014: نشئهٔ يأسم غم خمار ندارد
- غزل شمارهٔ 1015: اسرار در طبايع ضبط نفس ندارد
- غزل شمارهٔ 1016: گلهاي آن تبسم باغ فلك ندارد
- غزل شمارهٔ 1017: سعي نفس جز شمار گام ندارد
- غزل شمارهٔ 1018: نامم هوس نگين ندارد
- غزل شمارهٔ 1019: چرا كسي چو حباب از ادب نگاه ندارد
- غزل شمارهٔ 1020: خامشنفسي خفت گوينده ندارد
- غزل شمارهٔ 1021: بهار صبح نفس زين دودم بقا كه ندارد
- غزل شمارهٔ 1022: نفس به غير تك و پوي باطلي كه ندارد
- غزل شمارهٔ 1023: غبار ما به جز اين پر شكستنيكه ندارد
- غزل شمارهٔ 1024: به هرجا نعمتي هست انفعالي دركمين دارد
- غزل شمارهٔ 1025: قدح، مي بر كف است و شمع گل در آستين دارد
- غزل شمارهٔ 1026: نهال زندگي باليدني وحشتكمين دارد
- غزل شمارهٔ 1027: دل از وسعت اگر شاني ندارد
- غزل شمارهٔ 1028: عدم زين بيش برهاني ندارد
- غزل شمارهٔ 1029: حرص اگر بر عطش غلو دارد
- غزل شمارهٔ 1030: پر افشاندهام با اوج عنقا گفتگو دارد
- غزل شمارهٔ 1031: مگو رند از مي و زاهد زتقوا گفتگو دارد
- غزل شمارهٔ 1032: اين دور، دور حيز است وضع متيكه دارد
- غزل شمارهٔ 1033: آنجاكه خيالت ز تمناگله دارد
- غزل شمارهٔ 1034: بييأس دل از هرچه نداردگله دارد
- غزل شمارهٔ 1035: هرجا نفسي هست ز هستي گله دارد
- غزل شمارهٔ 1036: از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد
- غزل شمارهٔ 1037: از چرخ نه هر ابله و نادانگله دارد
- غزل شمارهٔ 1038: بهار عيش امكان رنگ وحشت ديدهاي دارد
- غزل شمارهٔ 1039: نفس را شور دل از عافيت بيگانهاي دارد
- غزل شمارهٔ 1040: نفس زينسان كه بر عزم پرافشاني كدي دارد
- غزل شمارهٔ 1041: خيال خوشنگاهان باز با شوخي سري دارد
- غزل شمارهٔ 1042: عالم گرفتاري خوش تسلسلي دارد
- غزل شمارهٔ 1043: نه مفصل نه مجملي دارد
- غزل شمارهٔ 1044: غرور قدرت اگر بازوي خمي دارد
- غزل شمارهٔ 1045: ضعيفيها بيان عجز طاقت برنميدارد
- غزل شمارهٔ 1046: تك و پوي نفس از عالم عبرت فني دارد
- غزل شمارهٔ 1047: مگر با نقش پايت مژدهٔ جوشيدني دارد
- غزل شمارهٔ 1048: اينقدر ريش چه معني دارد
- غزل شمارهٔ 1049: خيالت در غبار دل صفاپردازيي دارد
- غزل شمارهٔ 1050: نقشمكسي از سعي چه فرهنگ برآرد
- غزل شمارهٔ 1051: گرشوق به راهت قدمي پيش برآرد
- غزل شمارهٔ 1052: گر آن خروش جهان يكتا سري به اين انجمن برآرد
- غزل شمارهٔ 1053: حاشاكه مرا طعنكسان بر سقط آرد
- غزل شمارهٔ 1054: فسردن از مزاج شعله خاكستر برون آرد
- غزل شمارهٔ 1055: من و حسنيكه هرجا يادش از دل سر برون آرد
- غزل شمارهٔ 1056: نگاهت جوش صد ميخانه از ساغر برون آرد
- غزل شمارهٔ 1057: احتياجي كه سر مرد به خم ميآرد
- غزل شمارهٔ 1058: در احتياج نتوان بر سفله التجا برد
- غزل شمارهٔ 1059: خاكستري نماند ز ما تا هوا برد
- غزل شمارهٔ 1060: ناموس عالم عين انديشهٔ سوا برد
- غزل شمارهٔ 1061: هيهات دم بازپسين عرض ادب برد
- غزل شمارهٔ 1062: احتياجم خجلت از احباب برد
- غزل شمارهٔ 1063: حسرت پيام بيكسي آخر به يار برد
- غزل شمارهٔ 1064: شرمقصورم از سخن شكوهاعتبار برد
- غزل شمارهٔ 1065: رنگ در دل داشتم روشنگر ادراك برد
- غزل شمارهٔ 1066: پيريام آخر مي و پيمانه برد
- غزل شمارهٔ 1067: ما را به در دل ادب هيچكسي برد
- غزل شمارهٔ 1068: مكتوب من به هركه برد باد ميبرد
- غزل شمارهٔ 1069: فكر خويشم آخر از صحراي امكان ميبرد
- غزل شمارهٔ 1070: آه به دوستان دگر عرض دعا كه ميبرد
- غزل شمارهٔ 1071: يك سر مو گر هوس از فكر جاهي بگذرد
- غزل شمارهٔ 1072: عرقآلوده جمالي ز نظر ميگذرد
- غزل شمارهٔ 1073: زين گلستان كه گلش رنگ ندامت دارد
- غزل شمارهٔ 1074: بهار ميرود و گل ز باغ ميگذرد
- غزل شمارهٔ 1075: ز سختجاني من عمر تنگ ميگذرد
- غزل شمارهٔ 1076: ز ساز جسم هزار انفعال ميگذرد
- غزل شمارهٔ 1077: باكهگويم چه قيامت به سرم ميگذرد
- غزل شمارهٔ 1078: تا لبش در نظرم ميگذرد
- غزل شمارهٔ 1079: دل مباد افسرده تا بركس نگرددكار سرد
- غزل شمارهٔ 1080: داغ بودمكه چه خواهم به غمت انشا كرد
- غزل شمارهٔ 1081: دلگداخته بر شش جهت بغل واكرد
- غزل شمارهٔ 1082: امروز بعد عمري دلدار ياد ما كرد
- غزل شمارهٔ 1083: دل به زلف يار هم آرام نتوانستكرد
- غزل شمارهٔ 1084: وحشت ما را تعلق رام نتوانست كرد
- غزل شمارهٔ 1085: خودسر به مرك گردن دعوي فرود كرد
- غزل شمارهٔ 1086: اول دل ستمزده قطع اميدكرد
- غزل شمارهٔ 1087: از تغافل زدني ترك سبب بايدكرد
- غزل شمارهٔ 1088: پيش ارباب حسب ترك نسب بايد كرد
- غزل شمارهٔ 1089: دل سحرگاهي بهگلشن ياد آن رخسار كرد
- غزل شمارهٔ 1090: عشق مطربزادهاي بر ساز و تقوا زور كرد
- غزل شمارهٔ 1091: آگاهي از خيال خودم بينيازكرد
- غزل شمارهٔ 1092: گرد مرا تحيّر، صبح جنون سبق كرد
- غزل شمارهٔ 1093: بيستون يادي ز فرهاد ندامت فال كرد
- غزل شمارهٔ 1094: روزيكه نقشگردش چشمت خيالكرد
- غزل شمارهٔ 1095: اينقدر اشك به ديداركه حيران گل كرد
- غزل شمارهٔ 1096: شب كه دل از يأس مطلب بادهاي در جام كرد
- غزل شمارهٔ 1097: عجز طاقت به گرفتاري غم شادم كرد
- غزل شمارهٔ 1098: وداع عمر چمنساز اعتبارم كرد
- غزل شمارهٔ 1099: گر كمال اختيار خواهم كرد
- غزل شمارهٔ 1100: طبع سركش خاكگشت و چشم شرمي وانكرد
- غزل شمارهٔ 1101: اگر نظّاره گل ميتوان كرد
- غزل شمارهٔ 1102: ناتواني در تلاش حرص بهتانم نكرد
- غزل شمارهٔ 1103: دورگردون تا دماغ جام عيشم تازهكرد
- غزل شمارهٔ 1104: حرف پيري داشتم لغزيدنم ديوانهكرد
- غزل شمارهٔ 1105: بي فقر آشكار نگردد عيار مرد
- غزل شمارهٔ 1106: عمر ارذل اي خدا مگمار بر نيروي مرد
- غزل شمارهٔ 1107: پيكرم چون تيشه تا از جان كني ياد آورد
- غزل شمارهٔ 1108: پاي طلب دميكه سر از دل برآورد
- غزل شمارهٔ 1109: زين شيشهٔ ساعت كه مه و سال برآورد
- غزل شمارهٔ 1110: عملي كه سر به هوا خم از همه پيكرت بهدر آورد
- غزل شمارهٔ 1111: ز دنيا چهگيرد اگر مردگيرد
- غزل شمارهٔ 1112: اگر به افواج عزم شاهان سواد روم و فرنگ گيرد
- غزل شمارهٔ 1113: دمي كه تيغ تو خون مرا بحل گيرد
- غزل شمارهٔ 1114: تا ساز نفسها كم مضراب نگيرد
- غزل شمارهٔ 1115: گر شوق پي مطلب ناياب نگيرد
- غزل شمارهٔ 1116: به محفليكه فضولي قدح به دست نگيرد
- غزل شمارهٔ 1117: من آن غبارم كه حكم نقشم به هيچ آيينه درنگيرد
- غزل شمارهٔ 1118: تدبير عنان من پر شور نگيرد
- غزل شمارهٔ 1119: اگر دماغم درين خمستان خمار شرم عدم نگيرد
- غزل شمارهٔ 1120: فسردگيهاي ساز امكان ترانهام را عنان نگيرد
- غزل شمارهٔ 1121: دل به خرسندي اگر ترك هوس ميگيرد
- غزل شمارهٔ 1122: غنا مفت هوسگر نام آسودن نميگيرد
- غزل شمارهٔ 1123: نه هستي از نفسهايم شمار ناله ميگيرد
- غزل شمارهٔ 1124: راه فضولي ما هم در ازل حيا زد
- غزل شمارهٔ 1125: چنينگر طيعبيدرتبهخورد و خوابميسازد
- غزل شمارهٔ 1126: نفس با يك جهان وحشت به خاك و آب ميسازد
- غزل شمارهٔ 1127: چو دندان ريخت نعمت حرص را مأيوس ميسازد
- غزل شمارهٔ 1128: تا جلوهٔ بيرنگ تو بر قلب صور زد
- غزل شمارهٔ 1129: حديث عشق شودناله ترجمانش و لرزد
- غزل شمارهٔ 1130: زبان بهكام خموشي كشد بيانش و لرزد
- غزل شمارهٔ 1131: روزي كه قضا سر خط آفاق رقم زد
- غزل شمارهٔ 1132: جام غرور كدام رنگ توان زد
- غزل شمارهٔ 1133: آنكه ما را به جفا سوخته يا ميسوزد
- غزل شمارهٔ 1134: دل مپرسيد چرا سوخته يا ميسوزد
- غزل شمارهٔ 1135: تو شمشير حقي هر كس ز غفلت با تو بستيزد
- غزل شمارهٔ 1136: به اين عجزم چه ز خاك حياپرورد برخيزد
- غزل شمارهٔ 1137: چو شمع از ساز من ديگركدام آهنگ برخيزد
- غزل شمارهٔ 1138: چوگوهر قطرهام تاكي به آب افتدكه برخيزد
- غزل شمارهٔ 1139: چه غفلت يارب از تقرير يأس انجام ميخيزد
- غزل شمارهٔ 1140: بهار حيرتست اينجا نهگل ني جام ميخيزد
- غزل شمارهٔ 1141: به اين ضعفي كه جسم زارم از بستر نميخيزد
- غزل شمارهٔ 1142: نشئه دودي است كه از آتش مي ميخيزد
- غزل شمارهٔ 1143: تبسم هركجا رنگ سخن زان لعل تر ريزد
- غزل شمارهٔ 1144: وداع كلفتم تا گل كند چاك جگر ريزد
- غزل شمارهٔ 1145: خرد به عشق كند حيلهساز جنگ و گريزد
- غزل شمارهٔ 1146: مباش غره به سامان اين بنا كه نريزد
- غزل شمارهٔ 1147: به گرمي نگه از شعله تاب ميريزد
- غزل شمارهٔ 1148: به هركجا مژهام رنگ خواب ميريزد
- غزل شمارهٔ 1149: خطي كه بر گل روي تو آب ميريزد
- غزل شمارهٔ 1150: باز اشكم به خيالت چه فسون ميريزد
- غزل شمارهٔ 1151: چاك كسوت فقرم رنگ خنده ميريزد
- غزل شمارهٔ 1152: به طراز دامن ناز و چه ز خاكساري ما رسد
- غزل شمارهٔ 1153: بر رمز كارگاه ازل كيست وارسد
- غزل شمارهٔ 1154: همّت از گردنكشي مشكل به استغنا رسد
- غزل شمارهٔ 1155: دگر تظلم ما عاجزانكجا برسد
- غزل شمارهٔ 1156: سراغت از چمن كبريا كه ميپرسد
- غزل شمارهٔ 1157: كيست كز جهد به آن انجمن ناز رسد
- غزل شمارهٔ 1158: جايي كه شكوهها به صف زير و بم رسد
- غزل شمارهٔ 1159: سحر طلوع گل دعا كه مراد اهل همم رسد
- غزل شمارهٔ 1160: تا ز عبرت سر مژگان به خميدن نرسد
- غزل شمارهٔ 1161: همه راست زين چمن آرزو، كه به كام دل ثمري رسد
- غزل شمارهٔ 1162: تا ز چمن دماغ را بوي بهار ميرسد
- غزل شمارهٔ 1163: زبرگردون آنچه ازكشت تو و من ميرسد
- غزل شمارهٔ 1164: آه به درد عجز هم كوشش ما نميرسد
- غزل شمارهٔ 1165: تا گرد ما به اوج ثريا نميرسد
- غزل شمارهٔ 1166: كار دلها باز از آن مژگان به سامان ميرسد
- غزل شمارهٔ 1167: هرگز به دستگاه نظر پا نميرسد
- غزل شمارهٔ 1168: نشئهٔگوشهٔ دل از دير و حرم نميرسد
- غزل شمارهٔ 1169: صبح شو ايشبكه خورشيد مناكنون ميرسد
- غزل شمارهٔ 1170: هوس تعين خواجگي به نياز بنده نميرسد
- غزل شمارهٔ 1171: به اميد فنا تاب وتب هستيگوارا شد
- غزل شمارهٔ 1172: ز تنگي منفعلگرديد دل آفاق پيدا شد
- غزل شمارهٔ 1173: صفا داغ كدورت گشت سامان من و ما شد
- غزل شمارهٔ 1174: كسي معني بحر فهميده باشد
- غزل شمارهٔ 1175: پي اشك من ندانم بهكجا رسيده باشد
- غزل شمارهٔ 1176: آن فتنه كه آفاقش شور من و ما باشد
- غزل شمارهٔ 1177: به كه چندي دل ما خامشي انشا باشد
- غزل شمارهٔ 1178: تا در آيينهٔ دل راه نفس واباشد
- غزل شمارهٔ 1179: چراكس منكر بيطاقتيهاي درا باشد
- غزل شمارهٔ 1180: زشوخي چشم منتاكي به روي غيرواباشد
- غزل شمارهٔ 1181: تسلي كو اگر منظورت اسباب هوس باشد
- غزل شمارهٔ 1182: مرا اين آبرو در عالم پرواز بس باشد
- غزل شمارهٔ 1183: صبحي كه گلت به باغ باشد
- غزل شمارهٔ 1184: تا مشرب محبت ننگ وفا نباشد
- غزل شمارهٔ 1185: محبت ستمگر نباشد نباشد
- غزل شمارهٔ 1186: عشق هرجا ادبآموز تپيدن باشد
- غزل شمارهٔ 1187: رمز آشناي معني هر خيرهسر نباشد
- غزل شمارهٔ 1188: مكتوب شوق هرگز بينامهبر نباشد
- غزل شمارهٔ 1189: هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد
- غزل شمارهٔ 1190: راحت نصيب ايجاد زنگ و حبش نباشد
- غزل شمارهٔ 1191: هرچند دل از وصل قدحنوش نباشد
- غزل شمارهٔ 1192: وضع فلك آنجا كه به يك حال نباشد
- غزل شمارهٔ 1193: هرچند خودنمايي تخت و حشم نباشد
- غزل شمارهٔ 1194: اگر تعين عنقا هوس پيام نباشد
- غزل شمارهٔ 1195: گر بوي وفا را نفس آيينه نباشد
- غزل شمارهٔ 1196: دل انجمن محرم و بيگانه نباشد
- غزل شمارهٔ 1197: خيال نامد!ري تا كيت خاطرنشين باشد
- غزل شمارهٔ 1198: بپرهيز از حسد تا فضل يزدانت قرين باشد
- غزل شمارهٔ 1199: وداع سركشيكنگر دلت راحتكمين باشد
- غزل شمارهٔ 1200: جمعيت از آن دلكه پريشان تو باشد
- غزل شمارهٔ 1201: ما راكه نفس آينه پرداخته باشد
- غزل شمارهٔ 1202: چشمي كه بر آن جلوه نظر داشته باشد
- غزل شمارهٔ 1203: محو طلبت گردي اگر داشته باشد
- غزل شمارهٔ 1204: مشتاق تو گر نامهبري داشته باشد
- غزل شمارهٔ 1205: هر كس به رهت چشم تري داشته باشد
- غزل شمارهٔ 1206: از نامهام آن شوخ مكدر شده باشد
- غزل شمارهٔ 1207: آنجاكه طلب محوتوكل شده باشد
- غزل شمارهٔ 1208: تغافلچهخجلتبهخود چيدهباشد
- غزل شمارهٔ 1209: خلوتسراي تحقيق كاشانهٔ كه باشد
- غزل شمارهٔ 1210: نيام تيغ عالمگير مستي موج مي باشد
- غزل شمارهٔ 1211: در اين خرابه نه دشمن نه دوست ميباشد
- غزل شمارهٔ 1212: نگه در شبههٔ تحقيق من معذور ميباشد
- غزل شمارهٔ 1213: لب بيصرفه نوا جهل سبق ميباشد
- غزل شمارهٔ 1214: نقش نيرنگ جهان جوهر رم ميباشد
- غزل شمارهٔ 1215: پير خميازهكش وضع جوان ميباشد
- غزل شمارهٔ 1216: راحت دل ز نفس بالفشان ميباشد
- غزل شمارهٔ 1217: دماغ وحشتآهنگان خيالآور نميباشد
- غزل شمارهٔ 1218: بناي رنگ فطرت بر مزاج دون نميباشا
- غزل شمارهٔ 1219: بي زنگ درين محفل آيينه نميباشد
- غزل شمارهٔ 1220: دل خاك سر كوي وفا شد چه بجا شد
- غزل شمارهٔ 1221: دلدار مقيم دل ما شد چه بجا شد
- غزل شمارهٔ 1222: جگري آبله زد تخم غمي پيدا شد
- غزل شمارهٔ 1223: صياد بينشاني پرواز رنگ ما شد
- غزل شمارهٔ 1224: بازم از شرم سجود امشب عرق بيتاب شد
- غزل شمارهٔ 1225: اي شمع تك وتاز نفس گرد سفر شد
- غزل شمارهٔ 1226: اينقدر نميدانم صيدم از چه لاغر شد
- غزل شمارهٔ 1227: مژده اي ذوق وصال آيينه بيزنگار شد
- غزل شمارهٔ 1228: نقطهٔ دلگرد خودگشت و خط پرگار شد
- غزل شمارهٔ 1229: شب كه از شور شكست دل اثر پرزور شد
- غزل شمارهٔ 1230: هركجا عشاق را درد طلب منظور شد
- غزل شمارهٔ 1231: فكر نازك عالمي را سرمهٔ تقرير شد
- غزل شمارهٔ 1232: تا دل ديوانه واماند از تپيدن داغ شد
- غزل شمارهٔ 1233: آگاهي دل انجمن اختلاف شد
- غزل شمارهٔ 1234: به كدام فرصت ازين چمن هوس از فضولي اثر كشد
- غزل شمارهٔ 1235: جبههٔحرص اگر چنينگرد ره هوسكشد
- غزل شمارهٔ 1236: از غبارم هرچه بالا ميكشد
- غزل شمارهٔ 1237: هركه حرفي از لبت واميكشد
- غزل شمارهٔ 1238: شوق ديداري كه از دل بال حسرت مي كشد
- غزل شمارهٔ 1239: عرياني آنقدر به برم تنگ ميكشد
- غزل شمارهٔ 1240: مد بقا كجا به مه و سال ميكشد
- غزل شمارهٔ 1241: حرص پيري شيأالله از خروشم ميكشد
- غزل شمارهٔ 1242: باز دامان دل آهنگ چه گلشن ميكشد
- غزل شمارهٔ 1243: بار ما عمريست دوش چشم حيران ميكشد
- غزل شمارهٔ 1244: چو شمع هيچكس به زيانم نميكشد
- غزل شمارهٔ 1245: رفته رفته اين بزرگيها به بازي ميكشد
- غزل شمارهٔ 1246: همچو مينا غنچهٔ رازم بهار آهنگ شد
- غزل شمارهٔ 1247: كم و بيش وهم تعينت سر و برگ نقص و كمال شد
- غزل شمارهٔ 1248: دل شهرهٔ تسليم ز ضبط نفسم شد
- غزل شمارهٔ 1249: روز سيهم سايه صفت جزو بدن شد
- غزل شمارهٔ 1250: تا پري به عرض آمد موج شيشه عريان شد
- غزل شمارهٔ 1251: ترك آرزوكردم رنج هستي آسان شد
- غزل شمارهٔ 1252: رم وحشي نگاه من غبارانگيز جولان شد
- غزل شمارهٔ 1253: قيامت خندهريزي بر مزار من گل افشان شد
- غزل شمارهٔ 1254: مخمل و ديبا حجاب هستي رسوا نشد
- غزل شمارهٔ 1255: مكتوب مقصد ما از بيكسي فغان شد
- غزل شمارهٔ 1256: عيد است غبار سر راه تو توان شد
- غزل شمارهٔ 1257: پير گرديدم و هستي سبب ننگ نشد
- غزل شمارهٔ 1258: گل نكرد آهيكه بر ما خنجر قاتل نشد
- غزل شمارهٔ 1259: از حوادث خاطر آزاد ما غمگين نشد
- غزل شمارهٔ 1260: چون شفق از رنگ خونم هيچكسگلچين نشد
- غزل شمارهٔ 1261: پر هما چه كند بخت اگر دگرگون شد
- غزل شمارهٔ 1262: حيرتكفيل پر زدنگفتگو نشد
- غزل شمارهٔ 1263: آهي به هوا چتر زد و چرخ برين شد
- غزل شمارهٔ 1264: شب حسرت ديدار توام دام كمين شد
- غزل شمارهٔ 1265: زين ساز بم و زير توقع چه خروشد
- غزل شمارهٔ 1266: كسي كه نيك و بد هوشيار و مست بپوشد
- غزل شمارهٔ 1267: رضاعت از برم چندانكه گردم پير ميجوشد
- غزل شمارهٔ 1268: نه تنها از قدح مستي و از گل رنگ ميجوشد
- غزل شمارهٔ 1269: حال دل از دوري دلبر نميدانم چه شد
- غزل شمارهٔ 1270: حاصلم زبن مزرع بيبر نميدانم چه شد
- غزل شمارهٔ 1271: ز وهم متهم ظرف كم نخواهي شد
- غزل شمارهٔ 1272: باغ نيرنگ جنونم نيست آسان بشكفد
- غزل شمارهٔ 1273: وحشتم گر يك تپش در دشت امكان بشكفد
- غزل شمارهٔ 1274: به ياد آستانت هركه سر بر خاك ميمالد
- غزل شمارهٔ 1275: سپند بزم تو تا بيقرار گردد و نالد
- غزل شمارهٔ 1276: اگر سور است وگر ماتم دلمايوس مينالد
- غزل شمارهٔ 1277: دل باز به جوش يارب آمد
- غزل شمارهٔ 1278: ز هستي قطعكن گر ميل راحت در نمود آمد
- غزل شمارهٔ 1279: نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد
- غزل شمارهٔ 1280: عالم همه زين ميكده بيهوش برآمد
- غزل شمارهٔ 1281: تمام شوقيم ليك غافلكه دل به راهكه ميخرامد
- غزل شمارهٔ 1282: ز ابرام طلب نوميديام آخر به چنگ آمد
- غزل شمارهٔ 1283: شبم آهي ز دل در حسرت قاتل برون آمد
- غزل شمارهٔ 1284: فالي از داغ زدم دل چمنآيين آمد
- غزل شمارهٔ 1285: گل به سر، جام به كف آن چمن آيين آمد
- غزل شمارهٔ 1286: ز تخمت چه نشو و نما ميدمد
- غزل شمارهٔ 1287: پر مفلسم به من چه نوا ميتوان رساند
- غزل شمارهٔ 1288: به هرجا باغبان در ياد مستان تاك بنشاند
- غزل شمارهٔ 1289: اگر درد طلب اين گردم از رفتار جوشاند
- غزل شمارهٔ 1290: دل به قيد جسم از علم يقين بيگانه ماند
- غزل شمارهٔ 1291: طالعم زلف يار را ماند
- غزل شمارهٔ 1292: موجگل بيتو خار را ماند
- غزل شمارهٔ 1293: دلدار رفت و ديده به حيرت دچار ماند
- غزل شمارهٔ 1294: رفتيم و داغ ما به دل روزگار ماند
- غزل شمارهٔ 1295: از دلمبگذشت و خوندر چشم حيرتساز ماند
- غزل شمارهٔ 1296: در گلستاني كه چشمم محو آن طناز ماند
- غزل شمارهٔ 1297: شوق تا محمل به دوش طبع وحشتساز ماند
- غزل شمارهٔ 1298: از هجوم كلفت دل ناله بيآهنگ ماند
- غزل شمارهٔ 1299: رشته بگسيخت نفس زير و بم ساز نماند
- غزل شمارهٔ 1300: گر آيينهات در مقابل نماند
- غزل شمارهٔ 1301: دل بال ياس زد نفس مغتنم نماند
- غزل شمارهٔ 1302: كم نيست صحبت دلگر مرد، زن نماند
- غزل شمارهٔ 1303: دلدار گذشت و نگه بازپسين ماند
- غزل شمارهٔ 1304: بسكه بيمارتو بر بستر غم يكرو ماند
- غزل شمارهٔ 1305: بهار عمر به صبح دميده ميماند
- غزل شمارهٔ 1306: ز بعد ما نه غزل ني قصيده ميماند
- غزل شمارهٔ 1307: نه غنچه سر به گريبان كشيده ميماند
- غزل شمارهٔ 1308: زان نشئه كه قلقل به لب شيشه دواند
- غزل شمارهٔ 1309: گر نالهٔ من پرتو انديشه دواند
- غزل شمارهٔ 1310: پي تحقيق كساني كه گرو تاختهاند
- غزل شمارهٔ 1311: در بساطي كه دم تيغ ادب آختهاند
- غزل شمارهٔ 1312: صفا فريب فقيهان نفس گداختهاند
- غزل شمارهٔ 1313: چون برگ گل ز بس پر و بالم شكستهاند
- غزل شمارهٔ 1314: نقش دوِيي بر آينه من نبستهاند
- غزل شمارهٔ 1315: عمريست رخت حسرتم از سينه بستهاند
- غزل شمارهٔ 1316: دونان كه در تلاش گهر دست شستهاند
- غزل شمارهٔ 1317: جمعيكه پر به فكر هنر درشكستهاند
- غزل شمارهٔ 1318: اين حرصها كه دامن صد فن شكستهاند
- غزل شمارهٔ 1319: شمعها زبنانجمن بيصرفهتازان رفتهاند
- غزل شمارهٔ 1320: آن سبكروحان كه تن در خاكساري دادهاند
- غزل شمارهٔ 1321: ذره تا خورشيد امكان جمله حيرت زادهاند
- غزل شمارهٔ 1322: هرجا صلاي محرمي راز دادهاند
- غزل شمارهٔ 1323: از شكست رنگم آب روي شاهي دادهاند
- غزل شمارهٔ 1324: روزگاري شد كه از اهل وفا دل بردهاند
- غزل شمارهٔ 1325: غفلت آهنگان كه دل را ساز غوغا كردهاند
- غزل شمارهٔ 1326: اينكه در دير غمت ذم شرد پيدا كردند
- غزل شمارهٔ 1327: آن سخا كيشان كه بر احسان نظر واكردهاند
- غزل شمارهٔ 1328: فرصت انشايان هستي گر تكلف كردهاند
- غزل شمارهٔ 1329: تا ز گرد انتظارت مستفيدم كردهاند
- غزل شمارهٔ 1330: آب و رنگ عبرتي صرف بهارم كردهاند
- غزل شمارهٔ 1331: با خزان آرزو حشر بهارم كرده اند
- غزل شمارهٔ 1332: وعده افسونان طلسم انتظارم كردهاند
- غزل شمارهٔ 1333: گرد عجزم خوشخرامان سرفرازم كردهاند
- غزل شمارهٔ 1334: همچو گوهر قطرهٔ خشكي عيانم كردهاند
- غزل شمارهٔ 1335: موج گوهرطينتان گر شوخي افزون كردهاند
- غزل شمارهٔ 1336: ياران تميز هستي بدخو نكردهاند
- غزل شمارهٔ 1337: بر من فسون عجز در ايجاد خواندهاند
- غزل شمارهٔ 1338: اهل معني گر به گفتوگو نفس فرسودهاند
- غزل شمارهٔ 1339: آنها كه رنگ خودسري شمع ديدهاند
- غزل شمارهٔ 1340: امروز ناقصان به كمالي رسيده اند
- غزل شمارهٔ 1341: لاله و گل چشمك رمز خوان فهميده اند
- غزل شمارهٔ 1342: حاضران از دور چون محشر خروشم ديدهاند
- غزل شمارهٔ 1343: محرمان كاثار صنع از عشق پر فن ديدهاند
- غزل شمارهٔ 1344: در عشق آنكه قابل دردش نديدهاند
- غزل شمارهٔ 1345: در غبار هستي اسرار فنا پوشيدهاند
- غزل شمارهٔ 1346: ياران فسانههاي تو و من شنيدهاند
- غزل شمارهٔ 1347: اين ستمكيشان كه وهم زندگي را هالهاند
- غزل شمارهٔ 1348: بيقراران تو كز شوق فنا ديوانهاند
- غزل شمارهٔ 1349: معنيسبقانگر همه صد بحر كتابند
- غزل شمارهٔ 1350: چشم چون آيينه برنيرنگ عرض نازبند
- غزل شمارهٔ 1351: محرم آهنگ دل شو سرمه بر آواز بند
- غزل شمارهٔ 1352: اي ساز قدس دل به جهان نوا مبند
- غزل شمارهٔ 1353: اي بهار پرفشان دل برگل و سنبل مبند
- غزل شمارهٔ 1354: مدعا دل بود اگر نيرنگ امكان ريختند
- غزل شمارهٔ 1355: تا به عالم رنگ بنياد تمنا ريختند
- غزل شمارهٔ 1356: كار دنيا بس كه مهمل گشت عقبا ريختند
- غزل شمارهٔ 1357: آنكه از بوي بهارش رنگ امكان ريختند
- غزل شمارهٔ 1358: رنگ اطوار ادبسنجان به قانون ريختند
- غزل شمارهٔ 1359: سبكروانكه به وحشت ميان جان بستند
- غزل شمارهٔ 1360: گذشتگانكه ز تشويش ما و من رستند
- غزل شمارهٔ 1361: مصوران به هزار انفعال پيوستند
- غزل شمارهٔ 1362: بينيازان برقربز بحر و بر برخاستند
- غزل شمارهٔ 1363: زد نفس فال تنآساني دلي آراستند
- غزل شمارهٔ 1364: محفل هستي به تحريك دلي آراستند
- غزل شمارهٔ 1365: آرزو سوخت نفس آينهٔ دل بستند
- غزل شمارهٔ 1366: غافلي چند كه نقش حق وباطل بستند
- غزل شمارهٔ 1367: هرجا تپش شمع درين خانه نهفتند
- غزل شمارهٔ 1368: دنيا وتلاش هوس بيخبري چند
- غزل شمارهٔ 1369: خلقيست پراكندهٔ سعي هوسي چند
- غزل شمارهٔ 1370: گر آگهي به سير فنا و بقا بخند
- غزل شمارهٔ 1371: اي بينصيب عشق به كار هوس بخند
- غزل شمارهٔ 1372: حسرت زلف توام بود شكستم دادند
- غزل شمارهٔ 1373: ياران مزهٔ عبرت از اين مائده بردند
- غزل شمارهٔ 1374: تا شدم گرم طلب عجز درايم كردند
- غزل شمارهٔ 1375: حاصل عافيت آنها كه به دامنكردند
- غزل شمارهٔ 1376: خوشخرامان اگر انديشهٔ جولان كردند
- غزل شمارهٔ 1377: ذره تا مسهر هزار آينه عريان كردند
- غزل شمارهٔ 1378: ز شرم عشق فلكها به خاك روكردند
- غزل شمارهٔ 1379: رازداران كز ادب راه لب گويا زدند
- غزل شمارهٔ 1380: روزگاري كه به عشق از هوسم افكندند
- غزل شمارهٔ 1381: روزي كه هوسها در اقبال گشودند
- غزل شمارهٔ 1382: براي خاطرم غم آفريدند
- غزل شمارهٔ 1383: بهشوخي زد طربغم آفريدند
- غزل شمارهٔ 1384: ز بسكه منتظران چشم در ره يارند
- غزل شمارهٔ 1385: محرماني كه به آهنگ فنا مسرورند
- غزل شمارهٔ 1386: مصور نگهت ساغر چه رنگ زند
- غزل شمارهٔ 1387: عاقبت شرم امل بر غفلت ما ميزند
- غزل شمارهٔ 1388: فطرت آخر بر معاد از سعي اكمل ميزند
- غزل شمارهٔ 1389: محوگريبان ادبكي سر به هر سو ميزند
- غزل شمارهٔ 1390: برق خطي بر سياهي ميزند
- غزل شمارهٔ 1391: عشاق گر از سبحه و زنار نويسند
- غزل شمارهٔ 1392: تنپرستانكه به اين آب و نمك عياشند
- غزل شمارهٔ 1393: گر خاك نشينان علم افراخته باشند
- غزل شمارهٔ 1394: حكم عشق است كه تشريف تمنا بخشند
- غزل شمارهٔ 1395: صد ابد عيش طربخانهٔ دنيا بخشند
- غزل شمارهٔ 1396: زان زر و سيم كه اين مردم باذل بخشند
- غزل شمارهٔ 1397: از چه دعوي شمعها گردن به بالا ميكشند
- غزل شمارهٔ 1398: جماعتيكه نظرباز آن بر و دوشند
- غزل شمارهٔ 1399: مبصّران حقيقت كه سر به سر هوشند
- غزل شمارهٔ 1400: به گفتگوي كسان مردمي كه ميلافند
- غزل شمارهٔ 1401: چه بوربا و چه مخمل حجاب ميبافند
- غزل شمارهٔ 1402: قماش رنگ ز بس بيحجاب ميبافند
- غزل شمارهٔ 1403: دلها تامل آينهٔ حسن مطلقند
- غزل شمارهٔ 1404: شور اشكم گر چنين راه تپش سر ميكند
- غزل شمارهٔ 1405: نشد آنكه شعلهٔ وحشتي به دل فسرده فسونكند
- غزل شمارهٔ 1406: باز مخمور است دل تا بيخودي انشا كند
- غزل شمارهٔ 1407: دل پا شكسته حق طلب به رهت چگونه ادا كند
- غزل شمارهٔ 1408: شور ليلي كو كه باز آزايش سودا كند
- غزل شمارهٔ 1409: كو جنون تا عقدهٔ هوش از سر ما واكند
- غزل شمارهٔ 1410: هر سخن سنجي كه خواهد صيد معنيها كند
- غزل شمارهٔ 1411: از قضا بر خوان ممسك گر كسي نان بشكند
- غزل شمارهٔ 1412: هر كجا سعي جنون بر عزم جولان بشكند
- غزل شمارهٔ 1413: حسنكلاه هوسيگر به تجمل شكند
- غزل شمارهٔ 1414: لاغري آن همه زين مرحله دورم افكند
- غزل شمارهٔ 1415: كلاه هركه فلك بر سماك ميفكند
- غزل شمارهٔ 1416: اگر از گدازم نمي گل كند
- غزل شمارهٔ 1417: اگر معني خامشي گل كند
- غزل شمارهٔ 1418: تقليد از چه علم به لافم علمكند
- غزل شمارهٔ 1419: از بسكه به تحصيل غنا حرص توجان كند
- غزل شمارهٔ 1420: لمعهٔ مهرش دمي كاينه تابان كند
- غزل شمارهٔ 1421: هرجا خرام ناز تو تمكين عيان كند
- غزل شمارهٔ 1422: اشك گهر طينت ما راه تپش سر نكند
- غزل شمارهٔ 1423: طبع دانا الم دهر مكدر نكند
- غزل شمارهٔ 1424: هوس جنونزدهٔ نفس به كدام جلوه كمين كند
- غزل شمارهٔ 1425: وهم بلند وپست جاه چند دلت سيهكند
- غزل شمارهٔ 1426: بادهء تحقيق را ظرف هوس تنگيكند
- غزل شمارهٔ 1427: مشرب عشاق بر وضع هوس تنگيكند
- غزل شمارهٔ 1428: بسكه بيروپت بهارم كلفت انشا ميكند
- غزل شمارهٔ 1429: عاقبتدر حلقهٔآن زلف دل جا ميكند
- غزل شمارهٔ 1430: ساز امكان از شكست آواز پيدا ميكند
- غزل شمارهٔ 1431: هر نفس دل صدهزار انديشه پيدا ميكند
- غزل شمارهٔ 1432: گر طمع دست طلب واميكند
- غزل شمارهٔ 1433: ميل هوس ز عافيتم فرد ميكند
- غزل شمارهٔ 1434: درگلستانيكه حسنش جلوهاي سر ميكند
- غزل شمارهٔ 1435: اول در عدم دهنت باز ميكند
- غزل شمارهٔ 1436: گر جنونم ناله واري نذر بلبل ميكند
- غزل شمارهٔ 1437: هركجا آيينهٔ حسن جنون گل ميكند
- غزل شمارهٔ 1438: بسكه زخم كشتهٔ نازش تلاطم ميكند
- غزل شمارهٔ 1439: داغ عشقم چارهجوييها كبابم ميكند
- غزل شمارهٔ 1440: حسرت امشب آه بيتأثير روشن ميكند
- غزل شمارهٔ 1441: عقل اگر صد انجمن تدبير روشن ميكند
- غزل شمارهٔ 1442: بولهوس از سبك سري حفظ سخن نميكند
- غزل شمارهٔ 1443: ناتواني باز چون شمعم چه افسون ميكند
- غزل شمارهٔ 1444: قامت خمكز حيا سوي زمين رو ميكند
- غزل شمارهٔ 1445: ذوق فقر افسانهٔ اقبالكوته ميكند
- غزل شمارهٔ 1446: با هستيام وداع تو و من چه ميكند
- غزل شمارهٔ 1447: بر اهل فضل دانش و فنگريه ميكند
- غزل شمارهٔ 1448: كارجهان خواه عجز، خواه سري ميكند
- غزل شمارهٔ 1449: هر كه اينجا ميرسد بياعتدالي ميكند
- غزل شمارهٔ 1450: هركه در اظهار مطلب هرزهنالي ميكند
- غزل شمارهٔ 1451: اينكه طاقتها جواني ميكند
- غزل شمارهٔ 1452: نظم امكانيكجا ضبط رواني ميكند
- غزل شمارهٔ 1453: رفته رفته عافيت همكينهخواهي ميكند
- غزل شمارهٔ 1454: مفلسي دست تهي بر سودن ارزاني كند
- غزل شمارهٔ 1455: بلاكشان محبت گل چه نيرنگند
- غزل شمارهٔ 1456: گردي دگر نشد ز من نارسا بلند
- غزل شمارهٔ 1457: يارب چهسانكنم به هواي دعا بلند
- غزل شمارهٔ 1458: پيري آمد ماند عشرتها ز انداز بلند
- غزل شمارهٔ 1459: غافل شديم وگشت خروش هوس بلند
- غزل شمارهٔ 1460: حسرت دلكرد بر ما پنجهٔ قاتل بلند
- غزل شمارهٔ 1461: عجز نپسنديد از ما شكوهٔ قاتل بلند
- غزل شمارهٔ 1462: آنها كه لاف افسر و اورنگ ميزنند
- غزل شمارهٔ 1463: عشاق چون فسانهٔ تحقيق سر كنند
- غزل شمارهٔ 1464: جمعي كه با قناعت جاويد خو كنند
- غزل شمارهٔ 1465: حقمشربان دمي كه به تحقيق رو كنند
- غزل شمارهٔ 1466: روشندلان چو آينه بر هرچه رو كنند
- غزل شمارهٔ 1467: اين غافلان كه آينهپرداز ميدهند
- غزل شمارهٔ 1468: علوياني كه به اين عالم دون ميآيند
- غزل شمارهٔ 1469: هركه انجام غرور من و ما ميبيند
- غزل شمارهٔ 1470: هركه زين انجمن آثار صفا ميبيند
- غزل شمارهٔ 1471: بهار رنگ عبرت جز دل روشن نميبيند
- غزل شمارهٔ 1472: آفاق جا ندارد همت كجا نشيند
- غزل شمارهٔ 1473: به روي من ز كجا رنگ اعتبار نشيند
- غزل شمارهٔ 1474: سپند بزم تو گويند هيچ جا ننشيند
- غزل شمارهٔ 1475: اتفاق است آنكه هردشوار را آسان نمود
- غزل شمارهٔ 1476: بر در دل حلقه زد غفلت كنون آهش چه سود
- غزل شمارهٔ 1477: ريشهواري عافيت در مزرع امكان نبود
- غزل شمارهٔ 1478: تاآينهروبروي ما بود
- غزل شمارهٔ 1479: نيرنگ امل گل بقا بود
- غزل شمارهٔ 1480: ياد شوقي كز جفاهايت دل ما شاد بود
- غزل شمارهٔ 1481: آنجاكه عجزممتحن چون و چند بود
- غزل شمارهٔ 1482: عيش ما كم نيست گر اشكي به چشم تر بود
- غزل شمارهٔ 1483: هركه را اجزاي موهوم نفس دفتر بود
- غزل شمارهٔ 1484: همچو آتش هركه را دود طلب در سر بود
- غزل شمارهٔ 1485: برگ و ساز عندليبان زين چمن گفتار بود
- غزل شمارهٔ 1486: دبده را مژگان بهم آوردني دركار بود
- غزل شمارهٔ 1487: زين باغ بسكه بيثمري آشكاربود
- غزل شمارهٔ 1488: مطلبي گر بود از هستي همين آزار بود
- غزل شمارهٔ 1489: شب كه در بزم ادب قانون حيرتساز بود
- غزل شمارهٔ 1490: سجدهٔ خاك درت هركه تمنايش بود
- غزل شمارهٔ 1491: آدميكاثار تنزيهش رجوع خاك بود
- غزل شمارهٔ 1492: در ادبگاهي كه لب نامحرم تحريك بود
- غزل شمارهٔ 1493: امشب غبار نالهٔ دل سرمه رنگ بود
- غزل شمارهٔ 1494: روزي كه بي تو دامن ضعفم به چنگ بود
- غزل شمارهٔ 1495: شب كه از جوش خيالت بزم گلشن تنگ بود
- غزل شمارهٔ 1496: شبكه از شوق توپروازم بهار آهنگ بود
- غزل شمارهٔ 1497: ماضي ومستقبل اين بزم حيرت حال بود
- غزل شمارهٔ 1498: درشتخو سخنش عافيت ثمر نبود
- غزل شمارهٔ 1499: نهال وحشت ما خالي از ثمر نبود
- غزل شمارهٔ 1500: تا نفس ما ومن غبارنبود
- غزل شمارهٔ 1501: تا دل از انجمن وصل تو مأيوس نبود
- غزل شمارهٔ 1502: شب كه جز يأس به كام دل مأيوس نبود
- غزل شمارهٔ 1503: ناله ميافشاند پر در باغ ما بلبل نبود
- غزل شمارهٔ 1504: نقش هستي جز غبار وهم نيرنگي نبود
- غزل شمارهٔ 1505: يكدو دم هنگامهٔ تشويش مهر و كينه بود
- غزل شمارهٔ 1506: چون شرر اقبال هستي بسكه فرصتكاه بود
- غزل شمارهٔ 1507: روزي كه عشق رنگ جهان نقش بسته بود
- غزل شمارهٔ 1508: هركه را ديدم ز لاف ما و من شرمنده بود
- غزل شمارهٔ 1509: بسكه در ساز صفاكيشان حيا خوابيده بود
- غزل شمارهٔ 1510: شب كه در يادت سراپايم زبان ناله بود
- غزل شمارهٔ 1511: شبكه وصل آغوشپرداز دل ديوانه بود
- غزل شمارهٔ 1512: محوتسليميم اما سجده لغزش مايه بود
- غزل شمارهٔ 1513: آنروز كه پيدايي ما را اثري بود
- غزل شمارهٔ 1514: با ما نه نم اشكي وني چشم تري بود
- غزل شمارهٔ 1515: اين انجمن افسانهٔ راز دهني بود
- غزل شمارهٔ 1516: بهكويدوستكه تكليف بينشاني بود
- غزل شمارهٔ 1517: به نظم عمركه سر تا سرش رواني بود
- غزل شمارهٔ 1518: چون آب روان پر مگذر بيخبر از خود
- غزل شمارهٔ 1519: جاييكه سعي حرص جنونآفرين دود
- غزل شمارهٔ 1520: تا مه نوبر فلك بالگشا ميرود
- غزل شمارهٔ 1521: هر كه آمد در جان بيكستر از ما ميرود
- غزل شمارهٔ 1522: با اين خرام ناز اگر آن مست ميرود
- غزل شمارهٔ 1523: شبنم صبح از چمن آبله دل ميرود
- غزل شمارهٔ 1524: دل ز پياش عمرهاست سجده كمين ميرود
- غزل شمارهٔ 1525: بعد ازينت سبزه خط در سياهي ميرود
- غزل شمارهٔ 1526: گر چنين اشكم ز شرم پرگناهي ميرود
- غزل شمارهٔ 1527: شوق موسي نگهم رام تسلي نشود
- غزل شمارهٔ 1528: چو دولت درش بر خسان واشود
- غزل شمارهٔ 1529: آه نوميدم كجا تأثير من پيدا شود
- غزل شمارهٔ 1530: گر چنين بخت نگون عبرت كمين پيدا شود
- غزل شمارهٔ 1531: حسن بيشرم ازهجوم بوالهوس محشر شود
- غزل شمارهٔ 1532: در بياباني كه سعي بيخودي رهبر شود
- غزل شمارهٔ 1533: دل جهان ديگر از مرآت يكديگر شود
- غزل شمارهٔ 1534: طبع قناعت اختيار مصدر زيب و فر شود
- غزل شمارهٔ 1535: گر خيالگردش چشم توام رهبر شود
- غزل شمارهٔ 1536: گرنه مشت خاكم از اشك ندامت تر شود
- غزل شمارهٔ 1537: خواهش از ضبط نفس گر قدمي پيش شود
- غزل شمارهٔ 1538: بر آستان تو تا جبهه نقش پا نشود
- غزل شمارهٔ 1539: دليل شكوهٔ من سعي نارسا نشود
- غزل شمارهٔ 1540: غرور ناز تو تهمتكش ادا نشود
- غزل شمارهٔ 1541: فسون عيش كدورتزداي ما نشود
- غزل شمارهٔ 1542: مي و نغمه مسلم حوصلهاي كه قدحكش گردش سر نشود
- غزل شمارهٔ 1543: جهدكنكه دل ز هوس پايمال شك نشود
- غزل شمارهٔ 1544: خودسر هوازده را شرم رهنمون نشود
- غزل شمارهٔ 1545: هوش تا عافيت آيينهٔ مستي نشود
- غزل شمارهٔ 1546: كجاست سايه كه هستيش دستگاه شود
- غزل شمارهٔ 1547: اشك ز بيداد عشق پردهگشا ميشود
- غزل شمارهٔ 1548: حسرت مخمورم آخر مستي انشا ميشود
- غزل شمارهٔ 1549: بيقراري در دل آگاه طاقت ميشود
- غزل شمارهٔ 1550: دل جهان ديگر از رفع كدورت ميشود
- غزل شمارهٔ 1551: شوخي بهار طبع چمنزاد ميشود
- غزل شمارهٔ 1552: تا مقابل بر رخ آن شعله پيكر ميشود
- غزل شمارهٔ 1553: دل چو آزاد از تعلق شد منور ميشود
- غزل شمارهٔ 1554: كي به آساني دم آبم ميسر ميشود
- غزل شمارهٔ 1555: هركجا عبرت به درس وعظ رهبر ميشود
- غزل شمارهٔ 1556: زندگي در ملك عبرت مرگ مفلس ميشود
- غزل شمارهٔ 1557: ازكجا آيينه با مردم موافق ميشود
- غزل شمارهٔ 1558: آخر از جمع هوسها عقده حاصل ميشود
- غزل شمارهٔ 1559: جزو موزون اعتدال جوهر كل ميشود
- غزل شمارهٔ 1560: دل ز هر انديشه با رجي مقابل ميشود
- غزل شمارهٔ 1561: عرض هستي زنگ بر آيينهٔ دل ميشود
- غزل شمارهٔ 1562: جوهر تمكين مرد از لاف برهم ميشود
- غزل شمارهٔ 1563: آتش شوق طلب آنجا كه روشن ميشود
- غزل شمارهٔ 1564: طبع خاموشان به نور شرم روشن ميشود
- غزل شمارهٔ 1565: هر كجا شمع تماشاي تو روشن ميشود
- غزل شمارهٔ 1566: باد صحراي جنون هرگه گلافشان ميشود
- غزل شمارهٔ 1567: تا دم تيغت به عرض جلوه عريان ميشود
- غزل شمارهٔ 1568: اشكم از پيري به چشم تر پريشان ميشود
- غزل شمارهٔ 1569: طرهٔ او در خيالم گر پريشان ميشود
- غزل شمارهٔ 1570: فرصت ناز كر و فر ضامن كس نميشود
- غزل شمارهٔ 1571: ياد تو آتشي است كه خامش نميشود
- غزل شمارهٔ 1572: علم و عيان خلق بجز شك نميشود
- غزل شمارهٔ 1573: موي دماغ جاه و حشم حل نميشود
- غزل شمارهٔ 1574: دون طبع قدرش از هوس افزون نميشود
- غزل شمارهٔ 1575: خارج ابناي جنس است آنكه موزون ميشود
- غزل شمارهٔ 1576: دل چو شد روشن جهان هم مشرب او ميشود
- غزل شمارهٔ 1577: چون رشتهاي كه ازگهر آگاه ميشود
- غزل شمارهٔ 1578: آفات از هوس به سرت هاله ميشود
- غزل شمارهٔ 1579: در هواي او دل هر ذره جاني ميشود
- غزل شمارهٔ 1580: بيخودي امشب پر و بال فغاني ميشود
- غزل شمارهٔ 1581: پيري وداع عمر سبكبال وانمود
- غزل شمارهٔ 1582: گذشت عمر به لرزيدنم ز بيم و اميد
- غزل شمارهٔ 1583: شدم خاك و نگفتم عاشقم كار اين چنين بايد
- غزل شمارهٔ 1584: ز هر مو دام بر دوشم گرفتار اينچنين بايد
- غزل شمارهٔ 1585: نشاط اين بهارم بيگل روبت چهكار آيد
- غزل شمارهٔ 1586: از حقهٔ دهانش هر گه سخن برآيد
- غزل شمارهٔ 1587: ظالم چه خيال است مؤدب به در آيد
- غزل شمارهٔ 1588: دل صبرآزما كمتر ز دار و گير فرسايد
- غزل شمارهٔ 1589: دل در جسد شبهه عبارت چه نمايد
- غزل شمارهٔ 1590: مگو صبح طرب در ملك هستي دير ميآيد
- غزل شمارهٔ 1591: چه شمع امشب در اين محفل چمنپرداز ميآيد
- غزل شمارهٔ 1592: خيال چشمكه ساغر به چنگ ميآيد
- غزل شمارهٔ 1593: نفس تا پرفشان است از تو و من برنميآيد
- غزل شمارهٔ 1594: نفس هم از دل من بيشكستن برنميآيد
- غزل شمارهٔ 1595: حريفيهاي عشق ازهركس وناكس نمي آيد
- غزل شمارهٔ 1596: جنوني با دل گمگشته از كوي تو ميآيد
- غزل شمارهٔ 1597: دندان به خنده چون كند آن لعل تر سپيد
- غزل شمارهٔ 1598: پيري آمدگشت چشمازگريهامكمكم سپيد
- غزل شمارهٔ 1599: دل تا نظر گشود به خويش آفتاب ديد
- غزل شمارهٔ 1600: چمن دلي كه به ياد تو آشنا گرديد
- غزل شمارهٔ 1601: چه شدكه قاصد اميد لنگ برگرديد
- غزل شمارهٔ 1602: رسيد عيد و طربها دليل دل گرديد
- غزل شمارهٔ 1603: به سعي يأس نفس خامشي بيان گرديد
- غزل شمارهٔ 1604: توان اگر همه دوران آسمان گرديد
- غزل شمارهٔ 1605: سران ز نسخهٔ تسليم باب برداريد
- غزل شمارهٔ 1606: دوستان از منش دعا مبريد
- غزل شمارهٔ 1607: تاكي از اين باغ و راغ رنج دويدن بريد
- غزل شمارهٔ 1608: چو شمع بر سرت اقبال و جاه ميگريد
- غزل شمارهٔ 1609: چو سبحه بر سر هم تا به كي قدم شمريد
- غزل شمارهٔ 1610: سخن ز مشق ادب موج گوهرش گيربد
- غزل شمارهٔ 1611: تا دل به ساز زمزمهدار دوا رسيد
- غزل شمارهٔ 1612: صبحي بهگوش عبرتم از دل صدا رسيد
- غزل شمارهٔ 1613: سركشي ميخواستيم از پا نشستن در رسيد
- غزل شمارهٔ 1614: تا حنا ازكفت بهكام رسيد
- غزل شمارهٔ 1615: در غمت آخر به جاييكار بيدادم رسيد
- غزل شمارهٔ 1616: منتظران بهار بوي شكفتن رسيد
- غزل شمارهٔ 1617: بناي حرص به معراج مدعا نرسيد
- غزل شمارهٔ 1618: نقشم از ضعف به انديشهٔ ديدن نرسيد
- غزل شمارهٔ 1619: آخر ز سجده ام عرق جبهه سر كشيد
- غزل شمارهٔ 1620: از كشمكش كف تو مي لالهگون كشيد
- غزل شمارهٔ 1621: پهلو به چرخ ميزند امروز جاه عيد
- غزل شمارهٔ 1622: صبح شد در عرصهٔگردون مگو خندان سفيد
- غزل شمارهٔ 1623: ز زلف و روي توتا ديدهام سياه و سفيد
- غزل شمارهٔ 1624: خاك شد رنگ تنزه گل آثار دميد
- غزل شمارهٔ 1625: زندگي افسرد فال شوخي سودا زنيد
- غزل شمارهٔ 1626: كامجويان اندكي بر مطلب استغنا زنيد
- غزل شمارهٔ 1627: همتي گر هست پايي بر سر دنيا زنيد
- غزل شمارهٔ 1628: دل شكستي دارد از معموره بر هامون زنيد
- غزل شمارهٔ 1629: شورحاجت تاكي ازحرص دو دل بايد شنيد
- غزل شمارهٔ 1630: دوستان در گوشهٔ چشم تغافل جا كنيد
- غزل شمارهٔ 1631: بيدلان چند خيال گل و شمشاد كنيد
- غزل شمارهٔ 1632: غافلان چند قبادوزي ادراك كنيد
- غزل شمارهٔ 1633: شوق تا گردد دو بالا خويش را احول كنيد
- غزل شمارهٔ 1634: ياران به رنگ رفته دو روزم مثل كنيد
- غزل شمارهٔ 1635: ياران چو صبح قيمت وحشتگران كنيد
- غزل شمارهٔ 1636: دوستان افسرد دل چندي به آهش خون كنيد
- غزل شمارهٔ 1637: اي هوس آوارگان چند تك و پو كنيد
- غزل شمارهٔ 1638: گر آرزوي رستن از اين دامگهكنيد
- غزل شمارهٔ 1639: چو فقر دست دهد ترك عز و جاهكنيد
- غزل شمارهٔ 1640: اي بيخردان طور تعين نگزينيد
- غزل شمارهٔ 1641: دل خلوت انديشهٔ يار است ببينيد
- غزل شمارهٔ 1642: كو رنگ چه بو؟ جلوهٔ يارست ببينيد
- غزل شمارهٔ 1643: چيني هوسان عبرت مستور ببينيد
- غزل شمارهٔ 1644: چه ممكن است كه عاشق گل و سمن گويد
- غزل شمارهٔ 1645: خوشخرامان داد طبع سستبنيادم دهيد
- غزل شمارهٔ 1646: امروز نوبهارست ساغركشان بياييد
- غزل شمارهٔ 1647: ياران در اين بيابان از ما اثر مجوييد
- حرف ذ
- حرف ر
- غزل شمارهٔ 1651: از غبار جلوه غير تو تا بستم نظر
- غزل شمارهٔ 1652: بر تماشاي فنايم دوخت پيريها نظر
- غزل شمارهٔ 1653: چه رسد ز نشئهٔ معنوي به دماغ بيحس بيخبر
- غزل شمارهٔ 1654: در طلسم درد از ما ميتوان بردن اثر
- غزل شمارهٔ 1655: در گلستاني كه سرو او نباشد جلوهگر
- غزل شمارهٔ 1656: دست داري برفشان چون كل در اينكلزار زر
- غزل شمارهٔ 1657: زاهد ز دعوت خلق دارد عجب كر و فر
- غزل شمارهٔ 1658: سعي نفس كفيل توست زحمت جستجو مبر
- غزل شمارهٔ 1659: شبيكه شعلهٔ ياد تو داشت سير جگر
- غزل شمارهٔ 1660: نه جام باده شناسم نه كاسهٔ طنبور
- غزل شمارهٔ 1661: هواي تيغ تو افتاد تا مرا در سر
- غزل شمارهٔ 1662: با همه بيدست و پايي اندكي همتگمار
- غزل شمارهٔ 1663: تا كنم از هر بن مو رنگ هستي آشكار
- غزل شمارهٔ 1664: جسم غافل را به اندوه رم فرصت چهكار
- غزل شمارهٔ 1665: چشم تعظيم ازگرانجانان اين محفل مدار
- غزل شمارهٔ 1666: چيست هستي به آن همه آزار
- غزل شمارهٔ 1667: خاك ما نامهها به جانب يار
- غزل شمارهٔ 1668: در هوس گاه عالم بيكار
- غزل شمارهٔ 1669: اي ابر! ني به باغ و نه در لالهزار بار
- غزل شمارهٔ 1670: ترك دنيا كن غم اين سحر باطل برمدار
- غزل شمارهٔ 1671: مردي چوشمع در همه جا، جا نگاهدار
- غزل شمارهٔ 1672: اي هوس قطع نفس كن ساعتي دنگم گذار
- غزل شمارهٔ 1673: در اين ادبكده جز سر به هيچ جا مگذار
- غزل شمارهٔ 1674: تا كي خيال هستي موهوم سر برآر
- غزل شمارهٔ 1675: چشم واكردم به خويش اما ز آغوش شرار
- غزل شمارهٔ 1676: شد نظر واكردني خواب فراموش شرار
- غزل شمارهٔ 1677: بر خيالي چيدهايم از ديده تا دل انتظار
- غزل شمارهٔ 1678: چشم واكن رنگ اسرار دگر دارد بهار
- غزل شمارهٔ 1679: سير گلزار كه يارب در نظر دارد بهار
- غزل شمارهٔ 1680: تا چند حسرت چمن و سايههاي ابر
- غزل شمارهٔ 1681: شب زندگي سر آمد به نفسشماري آخر
- غزل شمارهٔ 1682: به ارشاد ادب در دستگاه خودسران مگذر
- غزل شمارهٔ 1683: ناتمام همتي تا عجز سامان نيست سر
- غزل شمارهٔ 1684: در چمن تا قامتش انداز شوخيكرد سر
- غزل شمارهٔ 1685: تيغ در دست است يار از جيب بيرون آر سر
- غزل شمارهٔ 1686: از بس كه زد خيال توام آب در نظر
- غزل شمارهٔ 1687: دام ز سير گلشن اسباب در نظر
- غزل شمارهٔ 1688: ز صبح طلعتش آيينهٔ دل را صفا بنگر
- غزل شمارهٔ 1689: گل عجزي تصور كن بهاركبريا بنگر
- غزل شمارهٔ 1690: نميگويم بهگردون سيركن يا بر هوا بنگر
- غزل شمارهٔ 1691: به خود آنقدركروفر مچينكه ببنددت پيكينكمر
- غزل شمارهٔ 1692: قد خميده ندارد به غير ناله حضور
- غزل شمارهٔ 1693: نكرد ضبط نفس راز وحشتم مستور
- غزل شمارهٔ 1694: حكم دل دارد ز همواري سر و روي گهر
- غزل شمارهٔ 1695: به صفحهاي كه حديث جنون كنم تحرير
- غزل شمارهٔ 1696: زهي ز روي تو آيينه آفتاب مير
- غزل شمارهٔ 1697: غبار فرصت از اين خاكدان وهم مگير
- غزل شمارهٔ 1698: نه غنچه عافيت افسون نه گل بقا تأثير
- غزل شمارهٔ 1699: خيال زلف كه واكرد راه در زنجير
- غزل شمارهٔ 1700: دل از فسون تعلق نگاه در زنجير
- غزل شمارهٔ 1701: اين بحر را يك آينه دشت سراب گير
- غزل شمارهٔ 1702: اي قاصد تحقيق ز تسليم مددگير
- غزل شمارهٔ 1703: در عشق زپرواز نفس آينه برگير
- غزل شمارهٔ 1704: دل بيضهٔ طاووس خيال است به برگير
- غزل شمارهٔ 1705: زين بحر بيكران كم هر اعتبار گير
- غزل شمارهٔ 1706: هستي چو صبح قابل ضبط نفس مگير
- غزل شمارهٔ 1707: همنشين با من ز تشويش هوسها كين مگير
- غزل شمارهٔ 1708: به عجز كوش و تك و تاز ديگر آسان گير
- غزل شمارهٔ 1709: مژگان گشا جهان ته بال نگاه گير
- غزل شمارهٔ 1710: درس هستي فكر تكراري ندارد خوانده گير
- حرف ز
- غزل شمارهٔ 1711: به كنج زانوي تسليم طرح امن انداز
- غزل شمارهٔ 1712: جراءت پيريم اين بس كه به چندين تك وتاز
- غزل شمارهٔ 1713: از جيب هزار آينه سر بر زدهاي باز
- غزل شمارهٔ 1714: جامي مگر از بزم حيا در زدهاي باز
- غزل شمارهٔ 1715: چو شمع غره مشو چشم بر حيا انداز
- غزل شمارهٔ 1716: سوداي تك و تاز هوسها ز سر انداز
- غزل شمارهٔ 1717: كي رود از خاطر آشفتهام سوداي ناز
- غزل شمارهٔ 1718: نرگسش واميكند طومار استغناي ناز
- غزل شمارهٔ 1719: بسكه از شادابي خطت شد اينگلزار سبز
- غزل شمارهٔ 1720: هر كجا آيينهٔ ما گردد از زنگار سبز
- غزل شمارهٔ 1721: پوچ است سر به سر فلك بيمدار مغز
- غزل شمارهٔ 1722: عمري خيال پخت سر گير و دار مغز
- غزل شمارهٔ 1723: خودسريگرد دل تنگ نگردد هرگز
- غزل شمارهٔ 1724: فتيلهاي به دل بيخبر ز داغ افروز
- غزل شمارهٔ 1725: خون شد دل و ز اشك اثر ميكشد هنوز
- غزل شمارهٔ 1726: رنگ طاقت سوخت اما وحشت آغازم هنوز
- غزل شمارهٔ 1727: بيپرده است و نيست عيان راز من هنوز
- غزل شمارهٔ 1728: خارخارت كشت و پيش حرص بيكاري هنوز
- غزل شمارهٔ 1729: دارم دلي از داغ تمناي تو لبريز
- غزل شمارهٔ 1730: غبار ره شو و سركوب صد حشم برخيز
- غزل شمارهٔ 1731: دل مصفاكن شرر در خرمن اسباب ريز
- غزل شمارهٔ 1732: اي بيخودي بر آينهٔ وهم رنگ ريز
- غزل شمارهٔ 1733: به دل ز مقصد موهوم خار خار مريز
- حرف س
- غزل شمارهٔ 1734: صاحب دل را نزيبد گفتوگو با هيچكس
- غزل شمارهٔ 1735: كاروان ما نداردگردي از صوت جرس
- غزل شمارهٔ 1736: نيست بيشور حوادث آمد و رفت نفس
- غزل شمارهٔ 1737: از لب خامش زبان واماندهٔ كام است و بس
- غزل شمارهٔ 1738: ذوق شهرتها دليل فطرت خام است و بس
- غزل شمارهٔ 1739: چشم وا كن ششجهت يارست و بس
- غزل شمارهٔ 1740: زندگي محروم تكرارست و بس
- غزل شمارهٔ 1741: خودسر ز عافيت به تكلف بريد و بس
- غزل شمارهٔ 1742: غم نهتنها بر دلم ناليد و بس
- غزل شمارهٔ 1743: بيپردگي كسوت هستي ز حيا پرس
- غزل شمارهٔ 1744: پر تيرهروزم از من بي پا و سر مپرس
- غزل شمارهٔ 1745: دل قيامت مي كند از طبع ناشادم مپرس
- غزل شمارهٔ 1746: غفلت آهنگم ز ساز حيرت ايجادم مپرس
- غزل شمارهٔ 1747: جز ستم بر دل ناكام نكردهست نفس
- غزل شمارهٔ 1748: در اين بساط هوس پيش از اعتبار نفس
- غزل شمارهٔ 1749: گره چو غنچه نبايد زدن به تار نفس
- غزل شمارهٔ 1750: تب و تاب بيهُده تا كجا به گشاد بال و پر از نفس
- غزل شمارهٔ 1751: اي دلت صياد راز، از لب مده بيرون نفس
- غزل شمارهٔ 1752: بيتأمل در دم پيري مده بيرون نفس
- غزل شمارهٔ 1753: صبح است و دارد آنگل در سر هواي نرگس
- غزل شمارهٔ 1754: چند نشيني به كلفت دل مأيوس
- غزل شمارهٔ 1755: گر شود از خواب من خيال تو محبوس
- غزل شمارهٔ 1756: نفس ثبات ندارد به شست كار نويس
- حرف ش
- غزل شمارهٔ 1757: شخص معدومي به پيش وهم خود موجود باش
- غزل شمارهٔ 1758: من نميگويم زيان كن يا به فكر سود باش
- غزل شمارهٔ 1759: دل بهكام تست چندي خرمي اظهار باش
- غزل شمارهٔ 1760: گر نهاي عين تماشا حيرت سرشار باش
- غزل شمارهٔ 1761: چو ابر و بحر ز لاف سخا پشيمان باش
- غزل شمارهٔ 1762: هوس وداع بهار خيال امكان باش
- غزل شمارهٔ 1763: تاكي افسردن دمي از فكر خود وارسته باش
- غزل شمارهٔ 1764: خواه در معمورهٔ جان خواه در وبرانه باش
- غزل شمارهٔ 1765: جواني سوخت پيري چند بنشاند به مهتابش
- غزل شمارهٔ 1766: آيين خود آرايي از روز الست استش
- غزل شمارهٔ 1767: من وآن فتنه بالاييكه عالم زير دست استش
- غزل شمارهٔ 1768: ز ساز قافله ما كه ما و من جرس استش
- غزل شمارهٔ 1769: به لوح جسمكه يكسر نفس خطوط حك استش
- غزل شمارهٔ 1770: اين صبح كه جولانها بر چرخ برين هستش
- غزل شمارهٔ 1771: چو تمثالي كه بيآيينه معدوم است بنيادش
- غزل شمارهٔ 1772: فرياد جهان سوخت نفس سعي كمندش
- غزل شمارهٔ 1773: دلي دارم كه غير از غنچه بودن نيست بهبودش
- غزل شمارهٔ 1774: متاع هستيي دارم مپرس از بود و نابودش
- غزل شمارهٔ 1775: در آن كشوركه پيشانيگشايد حسن جاوبدش
- غزل شمارهٔ 1776: بزم امكان بسكه عام افتاده دور ساغرش
- غزل شمارهٔ 1777: بسكه افتاده است بينم خون صيد لاغرش
- غزل شمارهٔ 1778: خط مشكين شد وبال غنچهٔ جان پرورش
- غزل شمارهٔ 1779: به ساز نيستي بستهست شور ما و من بارش
- غزل شمارهٔ 1780: بهار صنع چو ديديم در سر و كارش
- غزل شمارهٔ 1781: چه لازم است كشد تيغ چشم خونخوارش
- غزل شمارهٔ 1782: صبح از چه خرابات جنونكرد بهارش
- غزل شمارهٔ 1783: مكش دردسر شهرت ميفكن بر نگين زورش
- غزل شمارهٔ 1784: چنين تا كي تپد در انتظار زخم نخجيرش
- غزل شمارهٔ 1785: دل ديوانهاي دارم به گيسوي گرهگيرش
- غزل شمارهٔ 1786: شكست خاطري دارم مپرس از فكر تدبيرش
- غزل شمارهٔ 1787: گزند زندگاني در كفن جسم است تدبيرش
- غزل شمارهٔ 1788: نميدانم چه گل در پرده دارد زخم شمشيرش
- غزل شمارهٔ 1789: دلي كه گردش چشم تو بشكند سازش
- غزل شمارهٔ 1790: سخنسنجيكه مدح خلق نفريبد به وسواسش
- غزل شمارهٔ 1791: كه دارد جوهر تحقيق حسرتگاه ناموسش
- غزل شمارهٔ 1792: دل بيمدعا رنگي ندارد تا كنم فاشش
- غزل شمارهٔ 1793: آن را كه ز خود برد تمناي سراغش
- غزل شمارهٔ 1794: به رنگيكجكلاه افتاده خم در پيكر تيغش
- غزل شمارهٔ 1795: به هر بزمي كه باشد جلوه فرما جوهرتيغش
- غزل شمارهٔ 1796: چه لازم جوهر ديگر نمايد پيكر تيغش
- غزل شمارهٔ 1797: كشت عاشق كه دهد داد گياه خشكش
- غزل شمارهٔ 1798: شوق آزادي سر از سامان استغنا مكش
- غزل شمارهٔ 1799: به پيري از هوس زندگي خمار مكش
- غزل شمارهٔ 1800: به بر كشيد ز بس جوش نازكي تنگش
- غزل شمارهٔ 1801: به تاراج جنون دادم چه هستي و چه فرهنگش
- غزل شمارهٔ 1802: نداشت پرواي عرض جوهر، صفاي آيينهٔ فرنگش
- غزل شمارهٔ 1803: من و پرفشاني حسرتي كه گم است مقصد بسملش
- غزل شمارهٔ 1804: جواني دامن افشان رفت و پيري هم به دنبالش
- غزل شمارهٔ 1805: دل گمگشتهاي دارم چه ميپرسي ز احوالش
- غزل شمارهٔ 1806: مرغي كه پر افشاند به گلزار خيالش
- غزل شمارهٔ 1807: هرگه روم از خويش به سوداي وصالش
- غزل شمارهٔ 1808: چو دريابد كسي رنگ اداي چشم خود كامش
- غزل شمارهٔ 1809: عبارت مختصر تا كي سوال وصل پيغامش
- غزل شمارهٔ 1810: كلاه نيست تعين كه ما ز سر فكنيمش
- غزل شمارهٔ 1811: بينشان حسني كه جز در پرده نتوان ديدنش
- غزل شمارهٔ 1812: دل به هجران صبر كرد اما فزون شد شيونش
- غزل شمارهٔ 1813: تماشايي كه من دارم مقيم چشم حيرانش
- غزل شمارهٔ 1814: جفا جويي كه من دارم هواي تير مژگانش
- غزل شمارهٔ 1815: ز برق بينيازي خندهها دارد گلستانش
- غزل شمارهٔ 1816: ز بس دامان ناز افشاند زلف عنبر افشانش
- غزل شمارهٔ 1817: آب از ياقوت ميريزد تكلم كردنش
- غزل شمارهٔ 1818: اي خيال آوارهٔ نيرنگ هوش
- غزل شمارهٔ 1819: عالم از چشم ترم شد ميفروش
- غزل شمارهٔ 1820: عيب همه عالم ز تغافل به هنر پوش
- غزل شمارهٔ 1821: آه از اين جلوهٔ نقاب فروش
- غزل شمارهٔ 1822: اي ز لعلت سخن گلاب فروش
- غزل شمارهٔ 1823: مپرسيد از نگين شاه و اقبال نفس كاهش
- غزل شمارهٔ 1824: اگر زين رنگ تمكين ميزند موج از سراپايش
- غزل شمارهٔ 1825: حيا بيپرده نپسنديد راز حسن يكتايش
- غزل شمارهٔ 1826: رنگ گل تعبير دميد از كف پايش
- غزل شمارهٔ 1827: زبان فرسوده نقدي را كه شد پا بسته سودايش
- غزل شمارهٔ 1828: سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالايش
- غزل شمارهٔ 1829: اشكم قدم آبله فرسا ننهد پيش
- غزل شمارهٔ 1830: چه سازم تا توانم ريخت رنگ سجده در كويش
- غزل شمارهٔ 1831: دلي را كه بخشد گداز آرزويش
- غزل شمارهٔ 1832: صبا اي پيك مشتاقان قدم فهميده نه سويش
- غزل شمارهٔ 1833: تپد آينه بسكه در آرزويش
- غزل شمارهٔ 1834: طرب خواهي درين محفل برون آ گامي آن سويش
- غزل شمارهٔ 1835: بي تو مشكل كنم از خلق نهان جوهر خويش
- غزل شمارهٔ 1836: چند پاشي ز جنون خاك هوس برسرخويش
- غزل شمارهٔ 1837: آخر چو شمع سوختم از برگ و ساز خويش
- غزل شمارهٔ 1838: عمرها شد بينصيب راحتم از چشم خويش
- غزل شمارهٔ 1839: اگر چو غنچه ميسر شود شكستن خويش
- غزل شمارهٔ 1840: بيخلل نگذاشت گل را صنعت اجزاي خويش
- حرف ص
- حرف ض
- حرف ط
- حرف ظ
- حرف ع
- غزل شمارهٔ 1855: غبار تفرقه هر جا بود مقابل جمع
- غزل شمارهٔ 1856: اي هستي تو وضع درنگ و شتاب شمع
- غزل شمارهٔ 1857: باز امشب نفس شعله فشان دارد شمع
- غزل شمارهٔ 1858: هر چه در دل گذرد وقف زبان دارد شمع
- غزل شمارهٔ 1859: از عدم مشكل نه آسان سير امكانكرد شمع
- غزل شمارهٔ 1860: ني در پرواز زد، ني سعي جولان كرد شمع
- غزل شمارهٔ 1861: سوختن يك نغمه است از ساز شمع
- غزل شمارهٔ 1862: بي نم خجلت نميباشد سر و كار طمع
- غزل شمارهٔ 1863: هوس جنون زده ناكجا همه سو قدم زند از طمع
- غزل شمارهٔ 1864: اثر خجالت مدعا اگر اين الم دمد از طمع
- غزل شمارهٔ 1865: هركجاكردم به ياد سجدهات ساز ركوع
- غزل شمارهٔ 1866: نشستهاي ز دل تنگ بر در تصديع
- حرف غ
- غزل شمارهٔ 1867: به ذوق گرد رهت ميدوم سراسر باغ
- غزل شمارهٔ 1868: كنونكه ميگذرد عيش چون نسيم زباغ
- غزل شمارهٔ 1869: نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ
- غزل شمارهٔ 1870: نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طيب دماغ
- غزل شمارهٔ 1871: يارب از سرمنزل مقصد چه سان يابم سراغ
- غزل شمارهٔ 1872: نه صورت بويي و نه رنگيست درين باغ
- غزل شمارهٔ 1873: عالم همه داغست و ندارد اثر داغ
- غزل شمارهٔ 1874: كو شعلهٔ درديكه به ذوق اثر داغ
- غزل شمارهٔ 1875: شمع من گرم حيا كرد مگر سوي چراغ
- غزل شمارهٔ 1876: نيست پروانهٔ من قابل پهلوي چراغ
- غزل شمارهٔ 1877: ما شهيدان را وضويي دادهاند از آب تيغ
- غزل شمارهٔ 1878: فقر ما را مشماريد كم از عالم تيغ
- حرف ف
- غزل شمارهٔ 1879: ساز تبختر است اگر مايهٔ شرف
- غزل شمارهٔ 1880: تحقيق را به ما و من افتاده اختلاف
- غزل شمارهٔ 1881: رستن چه ممكنست زقيد جهان لاف
- غزل شمارهٔ 1882: جاي آن استكه بالد گهر شان صدف
- غزل شمارهٔ 1883: نسبت لعل كه داد اين همه سامان صدف
- غزل شمارهٔ 1884: بحث و جدل به افت جان ميكند طرف
- غزل شمارهٔ 1885: تا نميگردد تب و تاب نفس ها برطرف
- غزل شمارهٔ 1886: عقل را مپسند با عشق جنونپرور طرف
- غزل شمارهٔ 1887: چه دهد تردد هرزهات ز حضور سير و سفر بهكف
- غزل شمارهٔ 1888: اي زعكس نرگست آيينه جام مل به كف
- حرف ق
- حرف ك
- غزل شمارهٔ 1894: گهر محيط تقدسي مكن آبروي حيا سبك
- غزل شمارهٔ 1895: اي مژدهٔ ديدار تو چون عيد مبارك
- غزل شمارهٔ 1896: اين دم از شرم طلب نيست زبان ما خشك
- غزل شمارهٔ 1897: مغز شد در سر پر شور من از سودا خشك
- غزل شمارهٔ 1898: نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشك
- غزل شمارهٔ 1899: بسكه بيلعل تو رفت از بزم عيش ما نمك
- غزل شمارهٔ 1900: غير خاموشي نداردگفتگوي ما نمك
- غزل شمارهٔ 1901: شرع هر دين بهرهٔ او نيست جز رفع شكوك
- حرف گ
- غزل شمارهٔ 1902: چو غنچه بسكه تپيدم ز وحشت دل تنگ
- غزل شمارهٔ 1903: در نظرها معنيام گل ميكند غيرت به چنگ
- غزل شمارهٔ 1904: رساندهايم درين عرصهٔ خيال آهنگ
- غزل شمارهٔ 1905: رفت مرآت دل از كلفت آفاق به رنگ
- غزل شمارهٔ 1906: ز خودفروشي پرواز بسكه دارم ننگ
- غزل شمارهٔ 1907: نام شاهان كز نگين گل كرده كر و فر به چنگ
- غزل شمارهٔ 1908: تاكجا با طبع سركش سركند تدبير جنگ
- غزل شمارهٔ 1909: گرم نويد كيست سروش شكست رنگ
- غزل شمارهٔ 1910: مگو پيام وفا جستهجسته دارد رنگ
- غزل شمارهٔ 1911: در ياد جلوهٔ توكه دارد هزار رنگ
- غزل شمارهٔ 1912: يك برك گل نكرده ز روبت بهار رنگ
- غزل شمارهٔ 1913: گر جنون جوشد به اين تأثير احسانش ز سنگ
- غزل شمارهٔ 1914: كعبهٔ دلگر چه دارد تنگ اركانش ز سنگ
- حرف ل
- غزل شمارهٔ 1915: اي خانهٔ آيينه ز ديدار تو پرگل
- غزل شمارهٔ 1916: بلبل الم غنچه كشد بيشتر از گل
- غزل شمارهٔ 1917: سنگي چو گوهر، بستيم بر دل
- غزل شمارهٔ 1918: سعي روزيكاهش است اي بيخبر چشمي بمال
- غزل شمارهٔ 1919: عشرت سالگره تا كيات اي غفلت فال
- غزل شمارهٔ 1920: زخم تيغي ز تو برداشتهام همچو هلال
- غزل شمارهٔ 1921: به رنگي يأس جوشيدهست با دل
- غزل شمارهٔ 1922: ز من عمريست ميگردد جدا دل
- غزل شمارهٔ 1923: گاه موج اشك و گاهي گرد افغانست دل
- غزل شمارهٔ 1924: بازآكه بيجمالت توفان شكسته بر دل
- غزل شمارهٔ 1925: گر چنين جوشاند آثار دويي ننگش ز دل
- غزل شمارهٔ 1926: به پيري گشته حاصل از براي من فراغ دل
- غزل شمارهٔ 1927: از شوخي فضولي ما داشت عار وصل
- غزل شمارهٔ 1928: چيست درين فتنهزار غير ستم در بغل
- غزل شمارهٔ 1929: اي از خرامت نقش پا خورشيد تابان در بغل
- غزل شمارهٔ 1930: عمريست چون گل ميروم زين باغ حرمان در بغل
- غزل شمارهٔ 1931: محو جنون ساكنم شور بيابان در بغل
- غزل شمارهٔ 1932: ميآيد از دشت جنون گردم بيابان در بغل
- غزل شمارهٔ 1933: تا چشم تو شد ساغر دوران تغافل
- غزل شمارهٔ 1934: زين باغ گذشتيم به احسان تغافل
- غزل شمارهٔ 1935: اي جوش بهارت چمنآراي تغافل
- غزل شمارهٔ 1936: خواندم خط هر نسخه به ايماي تغافل
- غزل شمارهٔ 1937: اي فرش خرامت همهجا چون سر ما گل
- غزل شمارهٔ 1938: بسكه افتادهست باغ آبرو ناياب گل
- غزل شمارهٔ 1939: گر كند طاووس حيرتخانهٔ اسباب گل
- غزل شمارهٔ 1940: اي بهار جلوهات را شش جهت دربار گل
- غزل شمارهٔ 1941: با چنين شوخي نشيند تا بهكي بيكار گل
- غزل شمارهٔ 1942: در چمن گر جلوهات آرد به روي كار گل
- غزل شمارهٔ 1943: ميتوان در باغ ديد از سينهٔ افگارگل
- غزل شمارهٔ 1944: ميكند درس رمي از رنگ و بو تكرار گل
- غزل شمارهٔ 1945: نوبهار آرد به امداد من بيمارگل
- غزل شمارهٔ 1946: اگر آن نازنين رود به تماشاي رنگگل
- غزل شمارهٔ 1947: دل آرميده به خون مكش ز فسون رنگ وهواي گل
- غزل شمارهٔ 1948: تا بست ادب نامهٔ من در پر بسمل
- غزل شمارهٔ 1949: وفور مال به تأكيد خسّت است دليل
- حرف م
- غزل شمارهٔ 1950: بس كه چون سايهام از روز ازل تيره رقم
- غزل شمارهٔ 1951: به هر زمين كه خبر گيري از سواد عدم
- غزل شمارهٔ 1952: داغم از كيفت آگاهي و اوهام هم
- غزل شمارهٔ 1953: رفت فرصت ز كف اما من حيرتزده هم
- غزل شمارهٔ 1954: موج ما را شرم درياي كرم
- غزل شمارهٔ 1955: بسكه دارد سوختن چون مجمرم در دل مقام
- غزل شمارهٔ 1956: سنگ راهم ميخورد حرصي كه دارد احتشام
- غزل شمارهٔ 1957: عمرها شد نقد دل بر چشم حيران است وام
- غزل شمارهٔ 1958: گهي حجاب وگه آيينهٔ جمال توام
- غزل شمارهٔ 1959: دست و پا گم كردهٔ شوق تماشاي توام
- غزل شمارهٔ 1960: صورت خود ز تو نشناختهام
- غزل شمارهٔ 1961: بيدست و پا به خاك ادب نقش بستهام
- غزل شمارهٔ 1962: نيرنگ جلوهايكه به دل نقش بستهام
- غزل شمارهٔ 1963: باز برخود تهمت عيشي چو بلبل بستهام
- غزل شمارهٔ 1964: با هيچكس حديث نگفتن نگفتهام
- غزل شمارهٔ 1965: در راه عشق توشهٔ امني نبردهام
- غزل شمارهٔ 1966: هستي نياز ديده نمناك كردهام
- غزل شمارهٔ 1967: شمعي از وحشت نگاهي انجمن گم كردهام
- غزل شمارهٔ 1968: نور جان در ظلمت آباد بدن گم كردهام
- غزل شمارهٔ 1969: زان بهار ناز حيرانم چه سامان كردهام
- غزل شمارهٔ 1970: ديدهٔ مشتاقي از هر مو به بار آوردهام
- غزل شمارهٔ 1971: به صد غبار درين دشت مبتلا شدهام
- غزل شمارهٔ 1972: پاكم از رنگ هوس تا به سجود آمدهام
- غزل شمارهٔ 1973: ازكتاب آرزو بابي دگر نگشودهام
- غزل شمارهٔ 1974: بسكه بي روي تو لبريز ندامت بودهام
- غزل شمارهٔ 1975: بي تو در هر جا جنون جوش ندامت بودهام
- غزل شمارهٔ 1976: برق حسني در نظر دارم به خود پيچيدهام
- غزل شمارهٔ 1977: چون تپش در دل نفس دزديدهام
- غزل شمارهٔ 1978: حرف داغي لالهسان زبر زبان دزديدهام
- غزل شمارهٔ 1979: عافيتها در مزاج پرفشان دزديدهام
- غزل شمارهٔ 1980: سينه چاك يك جهان گرد هوس باليدهام
- غزل شمارهٔ 1981: سر اگر بر آسمان يا بر زمين ماليدهام
- غزل شمارهٔ 1982: بسكه نيرنگ قدح چيدهست در انديشهام
- غزل شمارهٔ 1983: بيخودي ننهفت اسرار دل غم پيشهام
- غزل شمارهٔ 1984: از جراحتزار دل چيدهست دامان نالهام
- غزل شمارهٔ 1985: در جنون گر نگسلد پيمان فرمان نالهام
- غزل شمارهٔ 1986: دوش چون ني سطر دردي ميچكيد از خامهام
- غزل شمارهٔ 1987: قصهٔ ديوانگان دارد سراسر نامهام
- غزل شمارهٔ 1988: از خيالت وحشتاندوز دل بيكينهام
- غزل شمارهٔ 1989: اشك شمعي بود يك عمر آبيار دانهام
- غزل شمارهٔ 1990: برگ خودداري مجوييد از دل ديوانهام
- غزل شمارهٔ 1991: تا دچار نازكرد آن نرگس مستانهام
- غزل شمارهٔ 1992: شور آفاق است جوشي از دل ديوانهام
- غزل شمارهٔ 1993: عمريست چون نفس به تپيدن فسانهام
- غزل شمارهٔ 1994: فهم حقيقت من و ما را بهانهام
- غزل شمارهٔ 1995: ميدهد زيب عمارت از خرابي خانهام
- غزل شمارهٔ 1996: سر خط نازيست امشب زخمهاي سينهام
- غزل شمارهٔ 1997: مردهام اما همان خجلت طراز هستيام
- غزل شمارهٔ 1998: ياد من كردي به سامانگشت ناز هستيام
- غزل شمارهٔ 1999: با همه سرسبزي از سامان قدرت عاريام
- غزل شمارهٔ 2000: رفتم ز خويش و ياد نگاهيست حاليام
- غزل شمارهٔ 2001: تا كجا بوس كف پايت شود ارزانيام
- غزل شمارهٔ 2002: تو كريم مطلق و من گدا چهكني جز اين كه نخوانيام
- غزل شمارهٔ 2003: آني كه بي تو من همه جا بي سخن نيام
- غزل شمارهٔ 2004: نبري گمان فسردگي به غبار بيسروپاييام
- غزل شمارهٔ 2005: بي حوصلگيكرد درين بزم كبابم
- غزل شمارهٔ 2006: شب گردش چشمت قدحي داد به خوابم
- غزل شمارهٔ 2007: ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم
- غزل شمارهٔ 2008: از بسكه چون نگه زتحير لبالبم
- غزل شمارهٔ 2009: يك چشم حيرت است زسرتا به پا لبم
- غزل شمارهٔ 2010: تأخير ندارد خط فرمان نجاتم
- غزل شمارهٔ 2011: مشت عرق زجبهه به هر باب ريختم
- غزل شمارهٔ 2012: خاكم به سر كه بي تو به گلشن نسوختم
- غزل شمارهٔ 2013: به سعي ضعف گرفتم ز دام خويش نجستم
- غزل شمارهٔ 2014: چو گوهر آخر از تجريد نقش مدعا بستم
- غزل شمارهٔ 2015: جولان جنون آخر بر عجز رسا بستم
- غزل شمارهٔ 2016: حضور معنيام گم گشت تا دل بر صور بستم
- غزل شمارهٔ 2017: به عشقت گر همه يك داغ سامان بود در دستم
- غزل شمارهٔ 2018: شب از ياد خطت سر رشتهٔ جان بود در دستم
- غزل شمارهٔ 2019: بر يار اگر پيام دل تنگ ميفرستم
- غزل شمارهٔ 2020: شب جوش بهاري به دل تنگ شكستم
- غزل شمارهٔ 2021: هرگه به برگ و ساز معيشت گريستم
- غزل شمارهٔ 2022: از هوس چون شمعگر سر بر هوا برداشتم
- غزل شمارهٔ 2023: كاش يك نم گردش چشم تري ميداشتم
- غزل شمارهٔ 2024: ز خود تهي شدم از عالم خرابگذشتم
- غزل شمارهٔ 2025: به جستجوي خود از سعي بي دماغ گذشتم
- غزل شمارهٔ 2026: شبي مشتاق رنگ آميزي تصوير دل گشتم
- غزل شمارهٔ 2027: به تحريك نقابش گر شود مايل سر انگشتم
- غزل شمارهٔ 2028: به فقر آخر سر و برگ فناي خويشتن گشتم
- غزل شمارهٔ 2029: كو جهد كه چون بوي گل از هوش خود افتم
- غزل شمارهٔ 2030: كي در قفس و دام هوا و هوس افتم
- غزل شمارهٔ 2031: كو شور دماغي كه به سوداي تو افتم
- غزل شمارهٔ 2032: شبكه عبرت را دليل اين شبستان يافتم
- غزل شمارهٔ 2033: آرزو بيتاب شد ساز بياني يافتم
- غزل شمارهٔ 2034: چون آينه چندان به برش تنگ گرفتم
- غزل شمارهٔ 2035: به دل گردي ز هستي يافتم از خويشتن رفتم
- غزل شمارهٔ 2036: تحير مطلعي سرزد چو صبح از خويشتن رفتم
- غزل شمارهٔ 2037: دوش گستاخ به نظارهٔ جانان رفتم
- غزل شمارهٔ 2038: تا به در يوزهٔ راحت طلبيدن رفتم
- غزل شمارهٔ 2039: گر به پرواز و گر از سعي تپيدن رفتم
- غزل شمارهٔ 2040: شب از رويت سخنهايي بهار اندوده ميگفتم
- غزل شمارهٔ 2041: چون شمع ميروم ز خود و شعله قامتم
- غزل شمارهٔ 2042: چنينكز گردش چشم تو ميآيد به جان انجم
- غزل شمارهٔ 2043: ز خورشيد جمالش تا عرق سازد عيان انجم
- غزل شمارهٔ 2044: كند هر جا عرق ز آن ماه تابان گلفشان انجم
- غزل شمارهٔ 2045: شب بزم خيالي به دل سوخته چيدم
- غزل شمارهٔ 2046: نيست در ميدان عبرت باكي از نيك و بدم
- غزل شمارهٔ 2047: ازين حسرت قفس روزي دو مپسنديد آزادم
- غزل شمارهٔ 2048: چشمش افكنده طرح بيدادم
- غزل شمارهٔ 2049: قيامت ميكند حسرت مپرس از طبع نا شادم
- غزل شمارهٔ 2050: اي دلت حسرت كمين انتخاب صبحدم
- غزل شمارهٔ 2051: ميرسد گويند باز آن آفتاب صبحدم
- غزل شمارهٔ 2052: دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم
- غزل شمارهٔ 2053: ز دست عافيت داغم سپند يأس پروردم
- غزل شمارهٔ 2054: نگه واري بس است از جيب عبرت سر برآوردم
- غزل شمارهٔ 2055: زبن باغ همچو شبنم رنج خيال بردم
- غزل شمارهٔ 2056: شبي سير خيال نقش پاي دلربا كردم
- غزل شمارهٔ 2057: نه دنيا ديدم و ني سوي عقبا چشم وا كردم
- غزل شمارهٔ 2058: عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب كردم
- غزل شمارهٔ 2059: نه عبادت نه رياضت كردم
- غزل شمارهٔ 2060: هنرها عرضه دادم با صفاي دل حسد كردم
- غزل شمارهٔ 2061: من خاكسار گردن ز كجا بلند كردم
- غزل شمارهٔ 2062: چون شمع روزگاري با شعله سازكردم
- غزل شمارهٔ 2063: شب چشم امتيازي بر خويش باز كردم
- غزل شمارهٔ 2064: ز علم و عمل نكتهها گوش كردم
- غزل شمارهٔ 2065: چو شبنم تا نقاب اعتبار خويش شق كردم
- غزل شمارهٔ 2066: ز تحقيق نقوش لوح امكان رفع شككردم
- غزل شمارهٔ 2067: مژه خواباندم و دل را به جمعيت علم كردم
- غزل شمارهٔ 2068: وداع دورگرد عرضهٔ آرام رم كردم
- غزل شمارهٔ 2069: گذشت عمر و شكست دل آشكار نكردم
- غزل شمارهٔ 2070: خود را به عيش امكان پر متهم نكردم
- غزل شمارهٔ 2071: گهي بر صبح پيچيدم گهي با گل جنون كردم
- غزل شمارهٔ 2072: از هر طلبي پيش ندامتگلهكردم
- غزل شمارهٔ 2073: گر چراغ ازنفس سوخته بر ميكردم
- غزل شمارهٔ 2074: تو ميرفتي و من ساز قيامت باز ميكردم
- غزل شمارهٔ 2075: خوشا ذوقي كه از دل عقدهاي گر باز ميكردم
- غزل شمارهٔ 2076: دمي چون شمع گر جيب تغافل چاك ميكردم
- غزل شمارهٔ 2077: شب كه در حسرت ديدار كمين ميكردم
- غزل شمارهٔ 2078: گر لبي را به هوس نالهكمين ميكردم
- غزل شمارهٔ 2079: كف خاكم چسان مقبول جستوجوي او گردم
- غزل شمارهٔ 2080: چو شمع از انفعال آگهي بيتاب ميگردم
- غزل شمارهٔ 2081: نفسي چند جدا از نظرت ميگردم
- غزل شمارهٔ 2082: نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار ميگردم
- غزل شمارهٔ 2083: كف خاكستري ميجوشم ازخود پاك ميگردم
- غزل شمارهٔ 2084: بيخودي كردم ز حسن بي حجارش سر زدم
- غزل شمارهٔ 2085: چشم وا كردم به چندين رنگ و بو ساغر زدم
- غزل شمارهٔ 2086: دوش كز سير بهار سوختن سر بر زدم
- غزل شمارهٔ 2087: رفتم از خويش و به بزم جلوهاش لنگر زدم
- غزل شمارهٔ 2088: پر نفس ميسوخت ما و من ز غيرت تن زدم
- غزل شمارهٔ 2089: امشب ان مست ناز ميرسدم
- غزل شمارهٔ 2090: نه تعين نه ناز ميرسدم
- غزل شمارهٔ 2091: آرزويي در گره بستم دُرّي يكتا شدم
- غزل شمارهٔ 2092: بالي از آزادي افشاندم قفس پيما شدم
- غزل شمارهٔ 2093: چون حباب آن دم كه سير آهنگ اين دريا شدم
- غزل شمارهٔ 2094: زبن باغ تا ستمكش نشو و نما شدم
- غزل شمارهٔ 2095: حيف سازت كه منش پردهٔ آهنگ شدم
- غزل شمارهٔ 2096: خاك بودم آب گشتمگل شدم
- غزل شمارهٔ 2097: كام از جهان گرفتم و ناكام هم شدم
- غزل شمارهٔ 2098: در گلستاني كه محو آن گل خودرو شدم
- غزل شمارهٔ 2099: باغ هستي نيست جز رنگي كه گرداند عدم
- غزل شمارهٔ 2100: با صد حضور باز طلبكارت آمدم
- غزل شمارهٔ 2101: دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم
- غزل شمارهٔ 2102: سحر ز شرم رخت مطلعي به تاب رساندم
- غزل شمارهٔ 2103: شباب رفت و من از يأس مبتلا ماندم
- غزل شمارهٔ 2104: ندارم رشتهٔ ديگر كه آيين طلب بندم
- غزل شمارهٔ 2105: به ياد نرگس او هر طرف احرام ميبندم
- غزل شمارهٔ 2106: چو بويگل به نظرها نقاب نگشودم
- غزل شمارهٔ 2107: زان ناله كه شب بي رخت افراخته بودم
- غزل شمارهٔ 2108: به باغي كه چون صبح خنديده بودم
- غزل شمارهٔ 2109: شبي كز خيال توگل چيده بودم
- غزل شمارهٔ 2110: صد بيابان جنون آن طرف هوش خودم
- غزل شمارهٔ 2111: نالهٔ عجز نواي لب خاموش خودم
- غزل شمارهٔ 2112: تحير آينهٔ عالم مثال خودم
- غزل شمارهٔ 2113: گاه خرد جوهرم گاه جنون خودم
- غزل شمارهٔ 2114: گرنه شرابم چرا ساقي خون خودم
- غزل شمارهٔ 2115: از قاصد دلبر خبر دل طلبيدم
- غزل شمارهٔ 2116: درين گلشن نه بويي ديدم و ني رنگ فهميدم
- غزل شمارهٔ 2117: سر تمناي پايبوسي به هر در و دشت ميكشيدم
- غزل شمارهٔ 2118: سحر كيفيت ديدار از ايينه پرسيدم
- غزل شمارهٔ 2119: به سوداي هوس عمري درين بازارگرديدم
- غزل شمارهٔ 2120: به صد وحشت رفيق آه بي تاثير گرديدم
- غزل شمارهٔ 2121: ز خودداري چو موج گوهر آخر سنگ گرديدم
- غزل شمارهٔ 2122: تا درتن باغگل افشان نموگرديدم
- غزل شمارهٔ 2123: شب كه آيينهٔ آن آينهرو گرديدم
- غزل شمارهٔ 2124: هزار آينه با خود دچار كردم و ديدم
- غزل شمارهٔ 2125: خون خوردم و زين باغ به رنگي نرسيدم
- غزل شمارهٔ 2126: بسكه چون طاووس پيچيدهست مستي در سرم
- غزل شمارهٔ 2127: بس كه در هجر تو فرسود از ضعيفي پيكرم
- غزل شمارهٔ 2128: سرمه شد آخر به خواب بيخوديها پيكرم
- غزل شمارهٔ 2129: شعلهٔ بيطاقتي افسرده در خاكسترم
- غزل شمارهٔ 2130: گر از سايه يك نقش پا برترم
- غزل شمارهٔ 2131: محو دلم مپرس ز تحقيق عنصرم
- غزل شمارهٔ 2132: همچو آيينه تحير سفرم
- غزل شمارهٔ 2133: همچو شمع از خويش برانداز وحشت برترم
- غزل شمارهٔ 2134: هيهات تا كه از نظرم رفت دلبرم
- غزل شمارهٔ 2135: بر خموشي زدهام فكر خروشي دارم
- غزل شمارهٔ 2136: به زور شعلهٔ آواز حسرت گرم رفتارم
- غزل شمارهٔ 2137: به هوس چون پر طاووس چمنها دارم
- غزل شمارهٔ 2138: بيكس شهيدم خون هم ندارم
- غزل شمارهٔ 2139: جز سوختن به يادت مشقي دگر ندارم
- غزل شمارهٔ 2140: حبابواركه كرد اينقدرگرفتارم
- غزل شمارهٔ 2141: دل با تو سفركرد و تهي ماند كنارم
- غزل شمارهٔ 2142: ز بس لبريز حسرت دارد امشب شوق ديدارم
- غزل شمارهٔ 2143: زخمي به دل از دست نگارين تو دارم
- غزل شمارهٔ 2144: فسرده در غبار دهر چون آيينه زنگارم
- غزل شمارهٔ 2145: ازين صحراي بيحاصل دگر با خود چه بردارم
- غزل شمارهٔ 2146: خيال آن مژه عمريست در نظر دارم
- غزل شمارهٔ 2147: ز سور و ماتم اين انجمنهاكي خبر دارم
- غزل شمارهٔ 2148: فغان گل ميكند هرگه به وحشت گام بردارم
- غزل شمارهٔ 2149: عروج همتي در كار دارم
- غزل شمارهٔ 2150: سرشك بيخودم عيش مي ناب دگر دارم
- غزل شمارهٔ 2151: چو اشك امشب به ساغر بادهٔ نابي دگر دارم
- غزل شمارهٔ 2152: به دشت بيخودي آوازهٔ شوق جرس دارم
- غزل شمارهٔ 2153: پر افشانم چو صبح اما گرفتاري هوس دارم
- غزل شمارهٔ 2154: درين حيرتسرا عمريست افسون جرس دارم
- غزل شمارهٔ 2155: ميپرست ايجادم نشئهٔ ازل دارم
- غزل شمارهٔ 2156: به حسرت غنچهام يعني به دلتنگي وطن دارم
- غزل شمارهٔ 2157: مقيم وحدتم هر چند در كثرت وطن دارم
- غزل شمارهٔ 2158: به رنگ شمع ممكن نيست سوز دل نهان دارم
- غزل شمارهٔ 2159: در آن محفل كهام من تا بگويم اين و آن دارم
- غزل شمارهٔ 2160: عمريست ز اسباب غنا هيچ ندارم
- غزل شمارهٔ 2161: ميام به ساغر اگر خشك شد خمار ندارم
- غزل شمارهٔ 2162: عبرت انجمن جاييست مأمني كه من دارم
- غزل شمارهٔ 2163: مپرسيد از معاش خنده عنواني كه من دارم
- غزل شمارهٔ 2164: ببين به ساز و مپرس از ترانهاي كه ندارم
- غزل شمارهٔ 2165: چو سايه خاك به سر داغم از غمي كه ندارم
- غزل شمارهٔ 2166: به هستي از اثر اعتبار مايه ندارم
- غزل شمارهٔ 2167: خاموشم و بيتابي فرياد تو دارم
- غزل شمارهٔ 2168: شبيكه بيتوجهان را به ياس تنگ برآرم
- غزل شمارهٔ 2169: غبار يأسم به هر تپيدن هزار بيداد مينگارم
- غزل شمارهٔ 2170: مسلمان گشتم و هيچ از ميان نگسست زنارم
- غزل شمارهٔ 2171: من درين بحر، نه كشتي نه كدو ميآرم
- غزل شمارهٔ 2172: برآسمان رسانم وگر بر هوا برم
- غزل شمارهٔ 2173: بر ندارد شوخي از طبع ادب تخمير شرم
- غزل شمارهٔ 2174: ز دشت بيخودي ميآيم از وضع ادب دورم
- غزل شمارهٔ 2175: شعورت خواه مستم وانمايد خواه مخمورم
- غزل شمارهٔ 2176: ني سر تعمير دل دارم نه تن ميپرورم
- غزل شمارهٔ 2177: چه حاجتست به بند گران تدبيرم
- غزل شمارهٔ 2178: چه نيرنگست يارب در تماشاگاه تسخيرم
- غزل شمارهٔ 2179: ز بس ضعيف مزاج جهان تدبيرم
- غزل شمارهٔ 2180: نميباشد تهي يك پرده از آهنگ تسخيرم
- غزل شمارهٔ 2181: چه دولت است كه من نامت از ادب گيرم
- غزل شمارهٔ 2182: ز سوداي چشم تو تا كام گيرم
- غزل شمارهٔ 2183: چو ماه نو به چندين حسرت از خود كام ميگيرم
- غزل شمارهٔ 2184: سراغ عيش ز عمر نمانده ميگيرم
- غزل شمارهٔ 2185: اگر ساقي ز موج با ده بندد رشتهٔ سازم
- غزل شمارهٔ 2186: حيرت دمد از شوخي گل كردن رازم
- غزل شمارهٔ 2187: ز بال نارسا بر خويش پيچيده است پروازم
- غزل شمارهٔ 2188: ز فيض ناتواني مصرعي در خلق ممتازم
- غزل شمارهٔ 2189: به حيرت خويش را بيگانهٔ ادراك ميسازم
- غزل شمارهٔ 2190: به ذوق جستجويت جيب هستي چاك ميسازم
- غزل شمارهٔ 2191: نفس را بعد ازين در سوختن افسانه ميسازم
- غزل شمارهٔ 2192: چو سرو از ناز بر جوي حيا باليدنت نازم
- غزل شمارهٔ 2193: زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چيدنت نازم
- غزل شمارهٔ 2194: قيامت كرد گل در پيرهن باليدنت نازم
- غزل شمارهٔ 2195: به لب حرف طلب دزدم به دل شور هوس سوزم
- غزل شمارهٔ 2196: شرار سنگم و در فكر كار خويش ميسوزم
- غزل شمارهٔ 2197: آمد ز گلشن ناز آن جوهر تبسم
- غزل شمارهٔ 2198: واكرد صبح آهي بر دل در تبسم
- غزل شمارهٔ 2199: باز از جهان حسرت ديدار ميرسم
- غزل شمارهٔ 2200: از ضعف بسكه در همه جا دير ميرسم
- غزل شمارهٔ 2201: تا نفس آب زندگيست هيچ به بو نميرسم
- غزل شمارهٔ 2202: چهسان با دوست درد و داغ چندين ساله بنويسم
- غزل شمارهٔ 2203: ز چاك سينه آهي مينوبسم
- غزل شمارهٔ 2204: جنون ذرهام در ساز وحشت سخت قلاشم
- غزل شمارهٔ 2205: بي روي تو گر گريه به اندازه كند چشم
- غزل شمارهٔ 2206: تا دفتر حيرت ز رخش تازه كند چشم
- غزل شمارهٔ 2207: تا جلوهات پر افشاند از آشيانهٔ چشم
- غزل شمارهٔ 2208: تا مي ز جام همت بد مست ميكشم
- غزل شمارهٔ 2209: چون شمع زحمتي كه به شبگير ميكشم
- غزل شمارهٔ 2210: تيغ آهي بر صف اندوه امكان ميكشم
- غزل شمارهٔ 2211: به عرض جوهر طاقت درين محيط خموشم
- غزل شمارهٔ 2212: جنون از بس قيامت ريخت بر آيينهٔ هوشم
- غزل شمارهٔ 2213: چو دريا يك قلم موجست شوق بيخودي جوشم
- غزل شمارهٔ 2214: ز بسكه حيرت ديدار برده است ز هوشم
- غزل شمارهٔ 2215: ز بسكه شور جنونگشت برقكلبهٔ هوشم
- غزل شمارهٔ 2216: ز فيض گريهٔ سرشار افسردن فراموشم
- غزل شمارهٔ 2217: زبن سجدهٔ خود دار تفاخر چه فروشم
- غزل شمارهٔ 2218: گهي در شعله ميغلتم گهي با آب ميجوشم
- غزل شمارهٔ 2219: ندانم مژدهٔ وصل كه شد برق افكن هوشم
- غزل شمارهٔ 2220: نه مضمون نقش ميبندم نه لفظ از پرده ميجوشم
- غزل شمارهٔ 2221: در عالم حق شهرت باطل چه فروشم
- غزل شمارهٔ 2222: ز حرف راحت اسباب دنيا پنبه درگوشم
- غزل شمارهٔ 2223: ندانم مژده آواز پاي كيست در گوشم
- غزل شمارهٔ 2224: قفاي زانوي پيري مقيم خلوت خويشم
- غزل شمارهٔ 2225: چراغ خامشم حسرت نگاه محفل خويشم
- غزل شمارهٔ 2226: چنين آفت نصيب از طبع راحت دشمن خويشم
- غزل شمارهٔ 2227: غبار عجز پروازي مقيم دامن خويشم
- غزل شمارهٔ 2228: نه گردون بلندي ني زمين پستي خويشم
- غزل شمارهٔ 2229: در مكتب تأمل فارغ ز صوت و حرفم
- غزل شمارهٔ 2230: به صدگردون تسلسل بست دور ساغر عشقم
- غزل شمارهٔ 2231: از شوق تو اي شمع طرب بعد هلاكم
- غزل شمارهٔ 2232: در حسرت آن شمع طرب بعد هلاكم
- غزل شمارهٔ 2233: دو روزي گو به خون گل كرده باشد چشم نمناكم
- غزل شمارهٔ 2234: زين گريه اگر باد برد حاصل خاكم
- غزل شمارهٔ 2235: ازكجا وهم دو رنگي به قدح ريخته بنگم
- غزل شمارهٔ 2236: به اقبال حضورت صد گلستان عيش در چنگم
- غزل شمارهٔ 2237: به رنگگلشن ازفيض حضورت عشرت آهنگم
- غزل شمارهٔ 2238: چكيدنهاي اشكم يا شكست شيشهٔ رنگم
- غزل شمارهٔ 2239: چمن طراز شكوه جهان نيرنگم
- غزل شمارهٔ 2240: ز بس گرد وحشت گرفته است تنگم
- غزل شمارهٔ 2241: نميدانم هجوم آباد سوداي چه نيرنگم
- غزل شمارهٔ 2242: مزرع تسليم ادب حاصلم
- غزل شمارهٔ 2243: ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضاي تاملم
- غزل شمارهٔ 2244: بي شبههٔ تحقيق نه شخصم نه مثالم
- غزل شمارهٔ 2245: تحير سوخت پروازم فسردن كرد پامالم
- غزل شمارهٔ 2246: ز بس صرف ادب پيمايي عجز است احوالم
- غزل شمارهٔ 2247: عمريست قيامتكدهٔ گردش حالم
- غزل شمارهٔ 2248: بعد كشتن نيز پنهان نيست داغ بسملم
- غزل شمارهٔ 2249: به اين طاقت نميدانم چه خواهد بود انجامم
- غزل شمارهٔ 2250: چنين ز شرم كه گرديد سرنگون جامم
- غزل شمارهٔ 2251: دوري بزمت در غم و شادي گر كند اين مي قسمت جامم
- غزل شمارهٔ 2252: نشد از سعي تمكين وحشتي آسودگي رامم
- غزل شمارهٔ 2253: چندين مژه بنشست رگ خواب به چشمم
- غزل شمارهٔ 2254: از عزت و خواري نه اميد است نه بيمم
- غزل شمارهٔ 2255: شكوه فقر ملك بينيازي كرد تسليمم
- غزل شمارهٔ 2256: تا كي ستم كند سر بيمغز بر تنم
- غزل شمارهٔ 2257: در تجرد تهمتي ديگر ندوزي بر تنم
- غزل شمارهٔ 2258: ديدهاي داري چه ميپرسي ز جيب و دامنم
- غزل شمارهٔ 2259: شرار كاغذ فرصت كمينم
- غزل شمارهٔ 2260: برون دل نتوان يافت گرد جولانم
- غزل شمارهٔ 2261: به سوداي بهار جلوهات عمريستگريانم
- غزل شمارهٔ 2262: به نقش سخت روييهاي مردم بسكه حيرانم
- غزل شمارهٔ 2263: ز صد ابرام بيش است انفعال چشم حيرانم
- غزل شمارهٔ 2264: ني قابل سودم نه سزاوار زيانم
- غزل شمارهٔ 2265: هر چند درين مرحله بي تاب و توانم
- غزل شمارهٔ 2266: باز دل مست نواييست كه من ميدانم
- غزل شمارهٔ 2267: دليل كاروان اشكم آه سرد رامانم
- غزل شمارهٔ 2268: نه فكر غنچه ني انديشهٔ گل ميكند شبنم
- غزل شمارهٔ 2269: اگردريا نگيرد خرده بر بيش و كم شبنم
- غزل شمارهٔ 2270: دل را به ياد روي كسي ياد ميكنم
- غزل شمارهٔ 2271: آمدم طرح بهار تازهاي انشا كنم
- غزل شمارهٔ 2272: وحشتي كو تا وداع اينهمه غوغا كنم
- غزل شمارهٔ 2273: چون سپند اظهار مطلب ازكجا پيداكنم
- غزل شمارهٔ 2274: كو فضايي كه نفس را ز دل آزاد كنم
- غزل شمارهٔ 2275: باده ندارم كه به ساغركنم
- غزل شمارهٔ 2276: بهكمين دعوي هستيام كه چو شمعش از نظر افكنم
- غزل شمارهٔ 2277: بعد ازين از صحبت اين ديو مردم رم كنم
- غزل شمارهٔ 2278: زان پري چون شيشه تا كي شكوهاي خالي كنم
- غزل شمارهٔ 2279: اي طرب وجديكه باز آغوشگل واميكنم
- غزل شمارهٔ 2280: بعد ازين درگوشهٔ دل چون نفس جا ميكنم
- غزل شمارهٔ 2281: گاهي به ناله گه به تپش گرد ميكنم
- غزل شمارهٔ 2282: شمعسان چشمي كز اشك آتشين تر ميكنم
- غزل شمارهٔ 2283: چيزي از خود هر قدم زير قدم گم ميكنم
- غزل شمارهٔ 2284: چون شرار كاغذ امشب عيش خرمن ميكنم
- غزل شمارهٔ 2285: بس كه در شغل ندامت روز و شب جان ميكنم
- غزل شمارهٔ 2286: زندگي را از قد خم عبرت آگه ميكنم
- غزل شمارهٔ 2287: دل را به مستي از من و ما ساده ميكنم
- غزل شمارهٔ 2288: دعوت تنزيه حسن بيمثالي ميكنم
- غزل شمارهٔ 2289: صفحهٔ هستي شرر تاراج آهي ميكنم
- غزل شمارهٔ 2290: باز بيتابانه ايجاد نوايي ميكنم
- غزل شمارهٔ 2291: عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم
- غزل شمارهٔ 2292: ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آيينم
- غزل شمارهٔ 2293: بي دستگاهيي بود چون شمع در كمينم
- غزل شمارهٔ 2294: ز نور عالم امكان گر انتخاب گزينم
- غزل شمارهٔ 2295: تا چند ز غفلت طرب انديش نشينم
- غزل شمارهٔ 2296: كر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم
- غزل شمارهٔ 2297: از انفعال عشرت موهوم آگهم
- غزل شمارهٔ 2298: پرواز بي نشاني دارد دماغ جاهم
- غزل شمارهٔ 2299: به هر طرف كه هواي سفر شكست كلاهم
- غزل شمارهٔ 2300: چون خامه از ضعيفي افلاك دستگاهم
- غزل شمارهٔ 2301: صيد كمند شوقيست از مهر تا به ما هم
- غزل شمارهٔ 2302: كباب عافيتم بيدماغ افسر جاهم
- غزل شمارهٔ 2303: وقت استكنيمگريه با هم
- غزل شمارهٔ 2304: ز دل چون غنچه يك چاك گريبانگير ميخواهم
- غزل شمارهٔ 2305: شب وصل است از بخت اندكي توقير ميخواهم
- غزل شمارهٔ 2306: آه دود آختهاي ميخواهم
- غزل شمارهٔ 2307: اي نرگست حياكدهٔ صلح و جنگ هم
- غزل شمارهٔ 2308: در جيب غنچه بوي بهار است و رنگ هم
- غزل شمارهٔ 2309: خوشا عهدي كه غم كوس تسلي ميزد و دل هم
- غزل شمارهٔ 2310: نه تنها نااميد وصل يارم دورم از دل هم
- غزل شمارهٔ 2311: سر خوش آن نرگس مستانهايم
- غزل شمارهٔ 2312: منم آن نشئهٔ فطرت كه خمستان قديم
- غزل شمارهٔ 2313: نه خط شناس اميدم نه درس محرم بيم
- غزل شمارهٔ 2314: به رنگ خامه ز بس ناتواني اجزايم
- غزل شمارهٔ 2315: پروانه شوم يا پر طاووس گشايم
- غزل شمارهٔ 2316: تا حسرت سر منزل او برد ز جايم
- غزل شمارهٔ 2317: نه وحدت سرايم نهكثرت نوايم
- غزل شمارهٔ 2318: با عشق نه ناميست نه ننگم كه برآيم
- غزل شمارهٔ 2319: رنگ پر ريختهٔ الفت گلزار توايم
- غزل شمارهٔ 2320: چون سبحه يك دو روز كه با هم نشستهايم
- غزل شمارهٔ 2321: بر سينه داغهاي تمنا نوشتهايم
- غزل شمارهٔ 2322: سطري اگر ز وضع جهان وانوشتهايم
- غزل شمارهٔ 2323: چون قلم راه تجرد بسكه تنها رفتهايم
- غزل شمارهٔ 2324: گر در هواي او قدمي پيش رفتهايم
- غزل شمارهٔ 2325: چون غنچه در خيال تو هرگاه رفتهايم
- غزل شمارهٔ 2326: يكدم آسايش به صد ابرام پيدا كردهايم
- غزل شمارهٔ 2327: ديدهٔ انتظار را دام اميد كردهايم
- غزل شمارهٔ 2328: با كف خاكستري سوداي اخگر كردهايم
- غزل شمارهٔ 2329: دور هستي پيش از گامي تمامش كردهايم
- غزل شمارهٔ 2330: نشنيده حرف چند كه ما گوش كردهايم
- غزل شمارهٔ 2331: در جگر صد رنگ توفان كردهايم
- غزل شمارهٔ 2332: نسخهٔ هيچيم وهمي از عدم آوردهايم
- غزل شمارهٔ 2333: صبح است و ما دماغ تمنا رساندهايم
- غزل شمارهٔ 2334: از زندگي بجز غم فردا نماندهايم
- غزل شمارهٔ 2335: زين صفر كز عدم در هستي گشودهايم
- غزل شمارهٔ 2336: ياران نه در چمن نه بهباغي رسيدهايم
- غزل شمارهٔ 2337: پايماليم و فارغ ازگلهايم
- غزل شمارهٔ 2338: به ذوق سجدهٔ او از عدم گلباز ميآيم
- غزل شمارهٔ 2339: عمريست در نظرها اشك عرق نقابيم
- غزل شمارهٔ 2340: سايهوار از نارسايان جهان غربتيم
- غزل شمارهٔ 2341: هيچ ميداني مآل خود چرا نشناختيم
- غزل شمارهٔ 2342: حسرتي در دل نماند از بسكه ما واسوختيم
- غزل شمارهٔ 2343: ياد آن فرصت كه ما هم عذر لنگي داشتيم
- غزل شمارهٔ 2344: ياد آن فرصت كه عيش رايگاني داشتيم
- غزل شمارهٔ 2345: جبههٔ فكر ز خجلت عرق افشان كرديم
- غزل شمارهٔ 2346: ديده را باز به ديدار كه حيران كرديم
- غزل شمارهٔ 2347: دوشكز دود جگر طرح شببشانكرديم
- غزل شمارهٔ 2348: از چاك گريبان به دلي راه نكرديم
- غزل شمارهٔ 2349: چشم پوشيديم و برما و من استغنا زديم
- غزل شمارهٔ 2350: بيتكلف گرگدا گشتيم و گر سلطان شديم
- غزل شمارهٔ 2351: قابل بار امانتها مگو آسان شديم
- غزل شمارهٔ 2352: عشق هويي زد به صد مستي جنون باز آمديم
- غزل شمارهٔ 2353: فرصتكمين پرواز چون نالهٔ سپنديم
- غزل شمارهٔ 2354: تا سايه صفت آينه از زنگ زدوديم
- غزل شمارهٔ 2355: جز حيرت ازين مزرعه خرمن ننموديم
- غزل شمارهٔ 2356: خاك نميم امروز دي محو ياد بوديم
- غزل شمارهٔ 2357: دركارگاه تحقيق غير از عدم نبوديم
- غزل شمارهٔ 2358: جغد ويرانهٔ خيال خوديم
- غزل شمارهٔ 2359: چون نگه عمريست داغ چشم حيران خوديم
- غزل شمارهٔ 2360: خلوتپرست گوشهٔ حيراني خوديم
- غزل شمارهٔ 2361: عزت كلاه بي سر و ساماني خوديم
- غزل شمارهٔ 2362: سوديم سراپا و به پايي نرسيديم
- غزل شمارهٔ 2363: صد شكركه جز عجز گياهي ندميديم
- غزل شمارهٔ 2364: بركاغذ آتش زده هر چند سواريم
- غزل شمارهٔ 2365: عمرها شد عرق از هستي مبهم داريم
- غزل شمارهٔ 2366: تا خامهوار خود را از سعي وا نداريم
- غزل شمارهٔ 2367: تا چند به هر مرده و بيمار بگريم
- غزل شمارهٔ 2368: وقتست كنم شور جنون عام و بگريم
- غزل شمارهٔ 2369: فرياد كز توهم نامحرم حضوريم
- غزل شمارهٔ 2370: خيز كز درس دويي سر خط عاري گيريم
- غزل شمارهٔ 2371: پيمانهٔ غناكدهٔ بيمثاليم
- غزل شمارهٔ 2372: از كمال سركشي عاجزترين عالميم
- غزل شمارهٔ 2373: بي شبهه نيست هستي از بسكه ناتوانيم
- غزل شمارهٔ 2374: در رهت نا رفته از خود هر طرف سر ميزنيم
- غزل شمارهٔ 2375: صبح تمنا دميد، دل چمنستان كنيم
- غزل شمارهٔ 2376: به هر جا رفتهام از خويشتن راه تو ميپويم
- غزل شمارهٔ 2377: فسردن نيست ممكن دست بردارد ز پهلويم
- غزل شمارهٔ 2378: نه لفظ از پرده ميجوشد نه معني ميدهد رويم
- غزل شمارهٔ 2379: بهكنج نيستي عمريست جاي خويش ميجويم
- غزل شمارهٔ 2380: شررواري ز فرصت رو نماي خويش ميجويم
- غزل شمارهٔ 2381: حرفم همه از مغز است از پوست نميگويم
- غزل شمارهٔ 2382: شكوهٔ اسباب چند، دل به رميدن دهيم
- غزل شمارهٔ 2383: اسميم بيمسمي ديگر چه وانماييم
- غزل شمارهٔ 2384: بيگانه وضعيم يا آشناييم
- غزل شمارهٔ 2385: چون كاغذ آتشزده مهمان بقاييم
- غزل شمارهٔ 2386: دل حيرت آفرين است هر سو نظرگشاييم
- غزل شمارهٔ 2387: عمريست بهصحراي طلب عجز دراييم
- غزل شمارهٔ 2388: گر ما گوييم ماكجاييم
- حرف ن
- غزل شمارهٔ 2389: شكست رنگ كه بود آبيار اين گلشن
- غزل شمارهٔ 2390: صفاي دل به چراغ بقا دهد روغن
- غزل شمارهٔ 2391: عمرها در پرده بود اسرار وهم ما و من
- غزل شمارهٔ 2392: آخر از بار تعلقهاي اسباب جهان
- غزل شمارهٔ 2393: بر آن سرم كز جنون نمايم بلند و پست خيال يكسان
- غزل شمارهٔ 2394: بستهام چشم اميد از الفت اهل جهان
- غزل شمارهٔ 2395: بعد مردن از غبارم كيست تا يابد نشان
- غزل شمارهٔ 2396: تا بگذرم به صد سر و گردن ز آسمان
- غزل شمارهٔ 2397: در شكوه صافدل ندهد رخصت زبان
- غزل شمارهٔ 2398: زهي به شوخي بهار نازت شكسته رنگ غرور امكان
- غزل شمارهٔ 2399: سخت جاني هركجا آيد به عرض امتحان
- غزل شمارهٔ 2400: صورت اظهار معني نيست محتاج بيان
- غزل شمارهٔ 2401: گشاد چشمي نشد نصيبم به سير نيرنگ اين دبستان
- غزل شمارهٔ 2402: وارستگي ز حسن دگر ميدهد نشان
- غزل شمارهٔ 2403: گر چه جز ذكرت نميگنجد حديثي در زبان
- غزل شمارهٔ 2404: كرد حرف بينشانم عالمي را تر زبان
- غزل شمارهٔ 2405: اي التفات نام تو گيرايي زبان
- غزل شمارهٔ 2406: تا كي غرور انجمن آرايي زبان
- غزل شمارهٔ 2407: از سعي ما نيامد جز زور درگريبان
- غزل شمارهٔ 2408: خداست حاصل خدمت گزين درويشان
- غزل شمارهٔ 2409: ازتب شوق كه دارد اينقدر تاب استخوان
- غزل شمارهٔ 2410: عرقها دارد آن شمع حيا ليك از نظر پنهان
- غزل شمارهٔ 2411: غرور خودنمايي تا كنيم از يكدگر پنهان
- غزل شمارهٔ 2412: اي حاجتت دليل به ادبار زيستن
- غزل شمارهٔ 2413: سجدهٔ خواريست آب رو پي نان ريختن
- غزل شمارهٔ 2414: سر به زير تيغ و پا بر خار بايد تاختن
- غزل شمارهٔ 2415: ميروم هر جا به ذوق عافيت اندوختن
- غزل شمارهٔ 2416: ما و نگاه شرمگين از تك و تاز دوختن
- غزل شمارهٔ 2417: تا تب عشق آتشم را داد سر در سوختن
- غزل شمارهٔ 2418: كس چو شمع من نبودهست آشناي سوختن
- غزل شمارهٔ 2419: زان تغافلگر چرا نا شاد بايد زبستن
- غزل شمارهٔ 2420: گر به اين ساز است دور از وصل جانان زبستن
- غزل شمارهٔ 2421: آينهٔ وصل چيست حيرتي آراستن
- غزل شمارهٔ 2422: به واديي كه فروشد غبار ما ننشستن
- غزل شمارهٔ 2423: صفا گل كردهاي تا كي غبار رنگ نشكستن
- غزل شمارهٔ 2424: خوش عشرت است دمبدم از غمگريستن
- غزل شمارهٔ 2425: داغم ز ابر ديده به شبنم گريستن
- غزل شمارهٔ 2426: هر چند نيست بيسبب از غمگريستن
- غزل شمارهٔ 2427: آگهي تا كي كند روشن چراغ خويشتن
- غزل شمارهٔ 2428: آفت است اينجا مباش ايمن ز سر برداشتن
- غزل شمارهٔ 2429: تا به كي چون شمع بايد تاج زر برداشتن
- غزل شمارهٔ 2430: كار آساني مدان تاج كمر برداشتن
- غزل شمارهٔ 2431: پيرگشتم چند رنج آب وگل برداشتن
- غزل شمارهٔ 2432: منفعل خلق را ناز صنم داشتن
- غزل شمارهٔ 2433: پُر ملاف از جوهر باريك بيني داشتن
- غزل شمارهٔ 2434: به خود داري فسردن گرم كردي جاي بگذشتن
- غزل شمارهٔ 2435: چو موجگوهر ازين بحر بيتعب نگذشتن
- غزل شمارهٔ 2436: از جوان حسن سلوك پير نتوان يافتن
- غزل شمارهٔ 2437: عجز ما جولانگر تدبير نتوان يافتن
- غزل شمارهٔ 2438: بر خط ترك طلب گر راه خواهي يافتن
- غزل شمارهٔ 2439: از نالهٔ دل ما تا كي رميده رفتن
- غزل شمارهٔ 2440: ياد ابروي كجي زد به دل ما ناخن
- غزل شمارهٔ 2441: اشكم ز بيقراري زد بر در چكيدن
- غزل شمارهٔ 2442: رواني نيست محو جلوه را بيآبگرديدن
- غزل شمارهٔ 2443: آه ناكام چه مقدار توان خون خوردن
- غزل شمارهٔ 2444: به خود پيچيدهام ناليدنم نتوان گمان بردن
- غزل شمارهٔ 2445: جايي كه بود پيش بري پيش نبردن
- غزل شمارهٔ 2446: در اين محفل ندارد يمن راحت چشم واكردن
- غزل شمارهٔ 2447: ندارد موج جز طومار رمز بحر وا كردن
- غزل شمارهٔ 2448: خوشا ذوق فنا و وحشت ساز شرر كردن
- غزل شمارهٔ 2449: دل روشن چه لازم تيره از عرض هنر كردن
- غزل شمارهٔ 2450: بي سير عبرتي نيست ترك حيا نكردن
- غزل شمارهٔ 2451: اگر مشت غبار خود پريشان ميتوانكردن
- غزل شمارهٔ 2452: به دل گر يك شرر شوق تو پنهان ميتوان كردن
- غزل شمارهٔ 2453: چقدر بهار دارد سوي دل نگاه كردن
- غزل شمارهٔ 2454: دمي ز عبرت اگر خم كند حيا گردن
- غزل شمارهٔ 2455: گر به خون مشتاقان تيغ او كشد گردن
- غزل شمارهٔ 2456: از خود سري مچينيد ادبار تا بهگردن
- غزل شمارهٔ 2457: با ما نساخت آخر ذوق شراب خوردن
- غزل شمارهٔ 2458: چه دارد اين گير و دار هستي گداز صد نام و ننگ خوردن
- غزل شمارهٔ 2459: چه بود سر و كار غلط سبقان در علم و عمل به فسانه زدن
- غزل شمارهٔ 2460: نسزد زجوهرفطرتت به جنون شبهه وشك زدن
- غزل شمارهٔ 2461: گر حنا بر خاك پايت جبهه ساخواهد شدن
- غزل شمارهٔ 2462: موج خونم هر قدر توفان نما خواهد شدن
- غزل شمارهٔ 2463: گر به اين واماندگي مطلق عنان خواهم شدن
- غزل شمارهٔ 2464: همعنان آهم آشوب جهان خواهم شدن
- غزل شمارهٔ 2465: رساند عمر به جايي دل از وفا كندن
- غزل شمارهٔ 2466: تا چند به عيب من وما چشمگشودن
- غزل شمارهٔ 2467: خلقيست غافل اينجا از كشتن و درودن
- غزل شمارهٔ 2468: غنيمت گير چون آيينه محو شان خود بودن
- غزل شمارهٔ 2469: دل را به باد داديم آه از نظر گشودن
- غزل شمارهٔ 2470: ظلمست به تشويش دل اقبال نمودن
- غزل شمارهٔ 2471: آن عجز شهيدم كه به صد رنگ تپيدن
- غزل شمارهٔ 2472: به مطلب ميرساند وحشت از آفاق ورزبدن
- غزل شمارهٔ 2473: چون ربشه در اين باغ به افسون دميدن
- غزل شمارهٔ 2474: درس كمال خود گير از ناله سر كشيدن
- غزل شمارهٔ 2475: دل چيست كه بي روي تو از درد تپيدن
- غزل شمارهٔ 2476: ما را ز بار هستي تاكي غم خميدن
- غزل شمارهٔ 2477: مجو از نالهام تاب نفس در سينه دزديدن
- غزل شمارهٔ 2478: ندارد ساز صحبتها بساط عافيت چيدن
- غزل شمارهٔ 2479: پريشان كرد چون خاموشيام آواز گرديدن
- غزل شمارهٔ 2480: سراغ دل نخواهي از من ديوانه پرسيدن
- غزل شمارهٔ 2481: رسانده است به آن انجمن ز ما نرسيدن
- غزل شمارهٔ 2482: آسان مكن تصور بار مغان كشيدن
- غزل شمارهٔ 2483: از چرخ بار منت تا كي توان كشيدن
- غزل شمارهٔ 2484: صبح است ازين مرحلهٔ ياس به در زن
- غزل شمارهٔ 2485: بر شيشه خانهٔ دل افسرده سنگ زن
- غزل شمارهٔ 2486: بر حيرت اوضاع جهان يك مژه خم زن
- غزل شمارهٔ 2487: بيا ايگرد راهت خرمن حسن
- غزل شمارهٔ 2488: اگر حسرت پرستي خدمت ترك تمنا كن
- غزل شمارهٔ 2489: به سعي بينشاني آنسوي امكان رهي واكن
- غزل شمارهٔ 2490: هوس ها ميدمد زين باغ جوش گل تماشا كن
- غزل شمارهٔ 2491: دل گر نه داغ عشق فروزد كباب كن
- غزل شمارهٔ 2492: از ديده سراغ دل ديوانه طلب كن
- غزل شمارهٔ 2493: حيا را دستگاه خودپسنديهاي طاقت كن
- غزل شمارهٔ 2494: قد خم گشته را تا ميتواني وقف طاعت كن
- غزل شمارهٔ 2495: به تماشاي اين چمن در مژگان فراز كن
- غزل شمارهٔ 2496: از خاك يك دو پايه فروتر نزول كن
- غزل شمارهٔ 2497: غم تلاش مخور عجز را مقدمكن
- غزل شمارهٔ 2498: از خودآرايي بهجنس جاودان لنگر مكن
- غزل شمارهٔ 2499: اي به عشرت متهم سامان درد سر مكن
- غزل شمارهٔ 2500: ترشح مايهاي ناز دلي را محو احسانكن
- غزل شمارهٔ 2501: ز پابوسش بهار عشرت جاويد سامانكن
- غزل شمارهٔ 2502: دل پيش نظر گير سر و برگ نمو كن
- غزل شمارهٔ 2503: سرمايهٔ اظهار بقا هيچكسي كن
- غزل شمارهٔ 2504: صف حرص و هوا در هم شكستي كجكلاهي كن
- غزل شمارهٔ 2505: رهت سنگي ندارد اي شرر وجد رهايي كن
- غزل شمارهٔ 2506: در جنون جوش سويدا تنگ دارد جاي من
- غزل شمارهٔ 2507: آزادي آخر بد باخت با من
- غزل شمارهٔ 2508: چون صبح نخندد ز قبايم غم دامن
- غزل شمارهٔ 2509: نشاند عجزم بر آستاني كه محوم از جيب تا به دامن
- غزل شمارهٔ 2510: عرق دارد عنان احتياج بينقاب من
- غزل شمارهٔ 2511: محيط جلوهٔ او موج خيز است از سراب من
- غزل شمارهٔ 2512: به وهم اين و آن خون شد دل غفلتپرست من
- غزل شمارهٔ 2513: ز شوخي تا قدح ميگيرد آن بيدار مست من
- غزل شمارهٔ 2514: گلفزوش از پرتو شمع من است اين انجمن
- غزل شمارهٔ 2515: جانكنيها چيده هستي تا عدم بنياد من
- غزل شمارهٔ 2516: تمثال فنايم چه نشان كو اثر من
- غزل شمارهٔ 2517: خار خار كيست در طبع الم تخمير من
- غزل شمارهٔ 2518: زين شكر كه تا كوي تو شد راهبر من
- غزل شمارهٔ 2519: درين وادي كه مييابد سراغ اعتبار من
- غزل شمارهٔ 2520: ز بس محو است نقش آرزوها در كنار من
- غزل شمارهٔ 2521: سوخته لالهزار من رفته گل از كنار من
- غزل شمارهٔ 2522: نيامد كوشش بيحاصل گردون به كار من
- غزل شمارهٔ 2523: به اين حيرت اگر باشد خروشي ناگزير من
- غزل شمارهٔ 2524: به پهلو ناوك درد كه دارد گوشهگير من
- غزل شمارهٔ 2525: هويي كشيد كلك قيامت صرير من
- غزل شمارهٔ 2526: تب وتاب اشك چكيدهامكه رسد به معني راز من
- غزل شمارهٔ 2527: چون شمع تا چكيدن اشكست ساز من
- غزل شمارهٔ 2528: حيرت آهنگم كه ميفهمد زبان راز من
- غزل شمارهٔ 2529: گل نشو و نما چندان شكست يأس چيد از من
- غزل شمارهٔ 2530: بينشان حسنيكه درس جلوه ميخواند ز من
- غزل شمارهٔ 2531: خم قامت نبرد ابرام طبع سختكوش من
- غزل شمارهٔ 2532: بههر جا پرتو حسنت برافروزد چراغ من
- غزل شمارهٔ 2533: ز خودداري نفس ميزد تب و تاب چراغ من
- غزل شمارهٔ 2534: بسكه ناموس وفا داردكمين حال من
- غزل شمارهٔ 2535: همچو بويگل ز بس بيپرده است احوال من
- غزل شمارهٔ 2536: آهبا مقصدتسليمنپيوستممن
- غزل شمارهٔ 2537: چنين كشتهٔ حسرت كيستم من
- غزل شمارهٔ 2538: بگذشت ز خاكم بت گل پيرهن من
- غزل شمارهٔ 2539: تا فلك بر باد ناكامي دهد تسكين من
- غزل شمارهٔ 2540: گلي كه كس نشد آيينهاش مقابل او من
- غزل شمارهٔ 2541: ز ره هوس به توكي رسم نفسي ز خود نرميده من
- غزل شمارهٔ 2542: بعد مردن گر همين داغست وحشتزاي من
- غزل شمارهٔ 2543: چونگهر هر چند بر دريا تند غوغاي من
- غزل شمارهٔ 2544: در خور گل كردن فقرست استغناي من
- غزل شمارهٔ 2545: دهر، توفان دارد از طبع جنون پيماي من
- غزل شمارهٔ 2546: شمع صفت ديدنيست عجز جنون زاي من
- غزل شمارهٔ 2547: گرد وحشت بسكه بر هم چيده است اجزاي من
- غزل شمارهٔ 2548: دوري مقصد دميد از سركشيدنهاي من
- غزل شمارهٔ 2549: سوخت چون موج گهر بال تپيدنهاي من
- غزل شمارهٔ 2550: فلك نبست ره صبح لاابالي من
- غزل شمارهٔ 2551: انفعال باطن خاموش دارد بوي خون
- غزل شمارهٔ 2552: ببينم تاكيام آرد جنون زين دامگه بيرون
- غزل شمارهٔ 2553: جنون ما بيابانهاست از آوارگي بيرون
- غزل شمارهٔ 2554: ز پرده آيي اگر از قباي تنگ برون
- غزل شمارهٔ 2555: گر ز بزم آن بت ساقي لقب آيد بيرون
- غزل شمارهٔ 2556: اي اثرهاي خرامت چشم حيران دركمين
- غزل شمارهٔ 2557: بهكنج ابروي دلدار خال فتنه كمين
- غزل شمارهٔ 2558: بيسراغي نيست گرد هستي وحشت كمين
- غزل شمارهٔ 2559: شكست حادثه بر ما نيافت دست كمين
- غزل شمارهٔ 2560: نيست ممكن واژگونيهاي طالع بيش ازين
- غزل شمارهٔ 2561: نفس عمارت دل دارد و شكستنش است اين
- غزل شمارهٔ 2562: فلك چه نقشكشد صرف بند و بست جبين
- غزل شمارهٔ 2563: چون هلالم بيخم تسليم آن اختر جبين
- غزل شمارهٔ 2564: ز سجده بيخبري تا كي انفعال جبين
- غزل شمارهٔ 2565: دست جرأت ديدم آخر مغتنم در آستين
- غزل شمارهٔ 2566: گرگدا دست طمع دزدد ز هم در آستين
- غزل شمارهٔ 2567: سر طرهاي به هوا فشان ختني ز مشكتر آفرين
- غزل شمارهٔ 2568: خواه غفلت پيشگي كن خواه آگاهي گزين
- غزل شمارهٔ 2569: تا بهكي باشي قفس فرسودهٔ شان نگين
- غزل شمارهٔ 2570: گر قناعت را تواني داد سامان نگين
- حرف و
- غزل شمارهٔ 2571: پر نارساست سعي تحير كمند او
- غزل شمارهٔ 2572: به اين موهوميام يا رب كه كرد آيينهدار او
- غزل شمارهٔ 2573: لباس كعبه پوشيد از خط مشكين عذار او
- غزل شمارهٔ 2574: گر از موج گهر نشنيدهاي رمز خروش او
- غزل شمارهٔ 2575: من سنگدل چه اثر برم زحضور ذكر دوام او
- غزل شمارهٔ 2576: نقاش تاكشد اثر ناتوان او
- غزل شمارهٔ 2577: كو عبرت آگهي كه به تحقيق راه او
- غزل شمارهٔ 2578: هر چند دورم از چمن جلوهگاه او
- غزل شمارهٔ 2579: منفعلم بركه برم حاجت خوبش از برتو
- غزل شمارهٔ 2580: اي ز عنايت آشكار شخص تو و مثال تو
- غزل شمارهٔ 2581: باز چو صبح كردهام تحفهٔ بارگاه تو
- غزل شمارهٔ 2582: نميگويم به عشرتگاه مجنون جهد پيمارو
- غزل شمارهٔ 2583: به پيري هم نيام غافل ز عشق آنكمان ابرو
- غزل شمارهٔ 2584: مه نو مينمايد امشبم از آسمان ابرو
- غزل شمارهٔ 2585: بس رشك قامت او سوخت سر تا پاي سرو
- غزل شمارهٔ 2586: بسكه ياد قامتت بر باد داد اجزاي سرو
- غزل شمارهٔ 2587: اي بسمل طلب پي خون چكيده رو
- غزل شمارهٔ 2588: اي بيخبر به درد دل ما رسيده رو
- غزل شمارهٔ 2589: همچون نفس به آينهٔ دل رسيده رو
- غزل شمارهٔ 2590: نامنفعلي گريه كن و چون مژه تر شو
- غزل شمارهٔ 2591: اي پرفشان گرد نفس چندي شرار سنگ شو
- غزل شمارهٔ 2592: نميگويم قيامت جوش زن يا شور توفان شو
- غزل شمارهٔ 2593: كجايي اي جنون ويرانه ات كو
- غزل شمارهٔ 2594: ما غربت آشيانيم اي بلبلان وطن كو
- غزل شمارهٔ 2595: اي فكر نازكت را شبهت كميني از مو
- غزل شمارهٔ 2596: اين قلمرو اندوه كارگاه راحت نيست
- غزل شمارهٔ 2597: از بسكه ضعف طاقت بوسيد روي زانو
- حرف ه
- غزل شمارهٔ 2598: بر شعله تا چند نازيدنكاه
- غزل شمارهٔ 2599: بسكه ميجوشد ازين درياي حسرت حب جاه
- غزل شمارهٔ 2600: در شكنج عزتند ارباب جاه
- غزل شمارهٔ 2601: عالم و اين تردماغيهاي جاه
- غزل شمارهٔ 2602: گر نفس چيند به اين فرصت بساط دستگاه
- غزل شمارهٔ 2603: ننگ دنيا برندارد همت معني نگاه
- غزل شمارهٔ 2604: بسكه ما را بر آن لقاست نگاه
- غزل شمارهٔ 2605: تار پيراهن حياست نگاه
- غزل شمارهٔ 2606: تا به شوخي نكشد زمزمهٔ ساز نگاه
- غزل شمارهٔ 2607: گر دهد رنگ تماشاي تو پرواز نگاه
- غزل شمارهٔ 2608: در محيطيكز فلك طرح حباب انداخته
- غزل شمارهٔ 2609: اي به اوج قدس فرش آستان انداخته
- غزل شمارهٔ 2610: چيست گردون كاينقدر در خلق غوغا ريخته
- غزل شمارهٔ 2611: به دست تيغ تو تا خون من حنا بسته
- غزل شمارهٔ 2612: به تو نقش صحبت ما، چقدر بجا نشسته
- غزل شمارهٔ 2613: به غبار اين بيابان نه نشان پا نشسته
- غزل شمارهٔ 2614: غبار خط زلعل او به رنگي سر برآورده
- غزل شمارهٔ 2615: نپنداري همين روز و شب از هم سر برآورده
- غزل شمارهٔ 2616: غبارم برنميخيزد ازين صحراي خوابيده
- غزل شمارهٔ 2617: نديدم در غبار و دود اين صحراي خوابيده
- غزل شمارهٔ 2618: به رشتهات اثر وهم مدعاست گره
- غزل شمارهٔ 2619: هزار نغمه بهساز شكست ماستگره
- غزل شمارهٔ 2620: زين چمن دركف ندارد غنچهٔ دل جز گره
- غزل شمارهٔ 2621: نيست خاموشي به كار شمع محفل جزگره
- غزل شمارهٔ 2622: وهم شهرت بهانهايم همه
- غزل شمارهٔ 2623: برآرد گَرَم آتش دل زبانه
- غزل شمارهٔ 2624: پري مي فشان اي تعلق بهانه
- غزل شمارهٔ 2625: پرتوت هر جا بپردازدكنار آينه
- غزل شمارهٔ 2626: بوي وصلي هست در رنگ بهار آينه
- غزل شمارهٔ 2627: زد عرق پيمانه حسني ساغر اندر آينه
- غزل شمارهٔ 2628: نيست محروم تماشا جوهر اندر آينه
- غزل شمارهٔ 2629: اي تماشايت چمنپرور به چشم آينه
- غزل شمارهٔ 2630: حيرت حسن كه زد نشتر به چشم آينه
- غزل شمارهٔ 2631: امروزكيست مست تماشاي آينه
- غزل شمارهٔ 2632: خلقيست محو خود به تماشاي آينه
- حرف ي
- غزل شمارهٔ 2633: نه با صحرا سري دارم نه باگلزار سودايي
- غزل شمارهٔ 2634: اي نفس مايه درين عرصه چه پرداختهاي
- غزل شمارهٔ 2635: اين چه طاووسي نازست كه اندوختهاي
- غزل شمارهٔ 2636: به غبار عالم جستجو ز چه ياس خسته نشستهاي
- غزل شمارهٔ 2637: چون صبح دارم از چمني رنگ جستهاي
- غزل شمارهٔ 2638: يك تار موگر از سر دنيا گذشتهاي
- غزل شمارهٔ 2639: كيسه پرداز خيال شادي و غم رفتهاي
- غزل شمارهٔ 2640: گر بهگردون ميكشي گردن و گر در سجدهاي
- غزل شمارهٔ 2641: گر همه رفتي چو ماه از چرخ برتر سجدهاي
- غزل شمارهٔ 2642: اي امل آواره فرصت را چه رسواكردهاي
- غزل شمارهٔ 2643: افسانهٔ وفايي اگر گوش كردهاي
- غزل شمارهٔ 2644: خشم را آيينه پرداز ترحم كردهاي
- غزل شمارهٔ 2645: به وحشت نگاهي چه خو كردهاي
- غزل شمارهٔ 2646: دور از بساط وصل تو ماييم و ديدهاي
- غزل شمارهٔ 2647: شده عمرها كه نشاندهام به كمين اشك چكيدهاي
- غزل شمارهٔ 2648: ماييم و گرد هستي حرمان دميدهاي
- غزل شمارهٔ 2649: كجا خلوت و انجمن ديدهاي
- غزل شمارهٔ 2650: بر اوج بينيازي اگر وارسيدهاي
- غزل شمارهٔ 2651: داد عجز ما ندهد سعي هيچ مشغلهاي
- غزل شمارهٔ 2652: بي تو دل در سينهام دارد جنون افسانهاي
- غزل شمارهٔ 2653: اي لعبت تحير! نور چه آفتابي
- غزل شمارهٔ 2654: عرق ربز خجالت ميگدازد سعي بيتابي
- غزل شمارهٔ 2655: آه كه با دلم نبست عهد وفاق الفتي
- غزل شمارهٔ 2656: رفتي چو مي از ساغر و ديگر ننشستي
- غزل شمارهٔ 2657: در پردهٔ هر رنگ كمين كرده شكستي
- غزل شمارهٔ 2658: عبث اي دشمن تحقيق دل از وسوسه خستي
- غزل شمارهٔ 2659: مژهواري ز خواب ناز جستي
- غزل شمارهٔ 2660: مژهواري ز خواب ناز جستي
- غزل شمارهٔ 2661: نه اينجا سبحه ره دارد نه زنار
- غزل شمارهٔ 2662: چه ميشدگر نميزد اينقدر رنج نفس هستي
- غزل شمارهٔ 2663: ياد باد آن كز تبسم فيض عامي داشتي
- غزل شمارهٔ 2664: به ذوق عافيت اي ناله تا كي در جگر پيچي
- غزل شمارهٔ 2665: گر ازگوهر كمر سازي وگر دستار زرپيچي
- غزل شمارهٔ 2666: جهدكن تا نروي بر اثر نيك و بدي
- غزل شمارهٔ 2667: كيستم من نفس سوختهٔ منجمدي
- غزل شمارهٔ 2668: چه دارم در نفس جز شور عمر رفته از يادي
- غزل شمارهٔ 2669: كهام من شخص نوميدي سرشتي عبرت ايجادي
- غزل شمارهٔ 2670: گر درين قحط سرايت نكند نان مددي
- غزل شمارهٔ 2671: نه نفس تربيتم كرد و نه دامان مددي
- غزل شمارهٔ 2672: خوش آن ساعت كه چون تمثال از آيينهٔ فردي
- غزل شمارهٔ 2673: غبارم ميكشد محمل به دوش نالهٔ دردي
- غزل شمارهٔ 2674: نياز جلوه دارم حيرت آيينه پروردي
- غزل شمارهٔ 2675: عبث چون چشم قرباني وبال مرد و زن بردي
- غزل شمارهٔ 2676: اگر با پاي سروي سعي آهم رهبري كردي
- غزل شمارهٔ 2677: خيالت هر كجا تمهيد راحتپروري كردي
- غزل شمارهٔ 2678: برخود مشكن تا همه تن رنگ نگردي
- غزل شمارهٔ 2679: كه كشيد دامن فطرتت كه به سير ما و من آمدي
- غزل شمارهٔ 2680: توبا اين پنجهٔ نازك چه لازم رنگها بندي
- غزل شمارهٔ 2681: درين محفلكه پيدا نيست رنگ حسن مقصودي
- غزل شمارهٔ 2682: مكش رنج تأمل گر زيان خواهي و گر سودي
- غزل شمارهٔ 2683: نفس در طلب سوختي دل نديدي
- غزل شمارهٔ 2684: به مكتب هوس از كيف و كم چه فهميدي
- غزل شمارهٔ 2685: آفت ايجاد است طبع از دستگاه خود سري
- غزل شمارهٔ 2686: بي خبر از خود مگذر، جانب دل هم نظري
- غزل شمارهٔ 2687: تا كجا آن جلوه در دلها كشد ميدان سري
- غزل شمارهٔ 2688: دوستان اين خاكدان چون من ندارد ديگري
- غزل شمارهٔ 2689: عالمي بر باد رفت از سعي بيپا و سري
- غزل شمارهٔ 2690: مزد تلاشم به رهت ديده ندارد گهري
- غزل شمارهٔ 2691: اي سعي نگون زين دشت در سر چه هوا داري
- غزل شمارهٔ 2692: به جلوهٔ تو نگه را ز حيرت اظهاري
- غزل شمارهٔ 2693: به يأس هم نپسنديد ننگ بيكاري
- غزل شمارهٔ 2694: خطاپرست مباش اي ز راستي عاري
- غزل شمارهٔ 2695: دمي كه عجز شود دستگاه بيكاري
- غزل شمارهٔ 2696: به اين تمكين خرامت فتنه در خوابست پنداري
- غزل شمارهٔ 2697: قدح از شوق لعلت چشم بيخوابست پنداري
- غزل شمارهٔ 2698: اي گشاد و بست مژگانت معماي پري
- غزل شمارهٔ 2699: آسوده است شوق ز دل پيش نگذري
- غزل شمارهٔ 2700: دلدار قدح بركف ما مرده ز مخموري
- غزل شمارهٔ 2701: سرشكم صد سحر خنديد و پيدا نيست تاثيري
- غزل شمارهٔ 2702: فريبم ميدهد آسودگي اي شوق تدبيري
- غزل شمارهٔ 2703: بيحاصليام بست به گردن خم پيري
- غزل شمارهٔ 2704: مژه بهم نزني آينه به زنگ نگيري
- غزل شمارهٔ 2705: به يمن سبقت جهد از هزار قافله گيري
- غزل شمارهٔ 2706: حريف مشرب قمري نهاي طاووسي نازي
- غزل شمارهٔ 2707: غبار هوش توفان دارد اي مستي جنون تازي
- غزل شمارهٔ 2708: نميباشد دل مايوس بيكيفيت نازي
- غزل شمارهٔ 2709: به گلزاري كه آن شوخ پريپيكر كند بازي
- غزل شمارهٔ 2710: تبسم از لبت چون موج در گوهر كند بازي
- غزل شمارهٔ 2711: درين مكتب كه باز آن طفل بازيگر كند بازي
- غزل شمارهٔ 2712: گرفتم شوخيت با شورصد محشركند بازي
- غزل شمارهٔ 2713: من و ديوانهخو طفلي كه هر جا سر كند بازي
- غزل شمارهٔ 2714: نگه از مستي چشم تو با ساغر كند بازي
- غزل شمارهٔ 2715: الهي سخت بيبرگم به ساز طاعتاندوزي
- غزل شمارهٔ 2716: چه دولت است نشاط تجدد اندوزي
- غزل شمارهٔ 2717: مشكل از هرزه دوي جز به تب و تاب رسي
- غزل شمارهٔ 2718: چه غافلي كه ز من نام دوست ميپرسي
- غزل شمارهٔ 2719: پيرو تسليم باش آخر به جايي ميرسي
- غزل شمارهٔ 2720: خوشست از دور نذر محفل همصحبتان بوسي
- غزل شمارهٔ 2721: كهام من از نصيب عالم اظهار مأيوسي
- غزل شمارهٔ 2722: كه دم زند ز من و مادمي كه ما تو نباشي
- غزل شمارهٔ 2723: چو قارون ته خاك اگر رفته باشي
- غزل شمارهٔ 2724: ز چه ناز بال دعوي به فلك گشاده باشي
- غزل شمارهٔ 2725: گريك مژه چون چشم فراهم شده باشي
- غزل شمارهٔ 2726: ز نفس اگر دو روزي به بقا رسيده باشي
- غزل شمارهٔ 2727: نبري گمان كه يعني به خدا رسيده باشي
- غزل شمارهٔ 2728: تا چند ناز غازه و رنج حنا كشي
- غزل شمارهٔ 2729: چه شد آستان حضور دل كه تو رنج دير و حرم كشي
- غزل شمارهٔ 2730: مي جام قناعت اگر بچشي المي ز جنون هوس نكشي
- غزل شمارهٔ 2731: ازين نه منظر نيرنگ تا برتر زنم جوشي
- غزل شمارهٔ 2732: تا چند كشد دل الم بيهده كوشي
- غزل شمارهٔ 2733: خيالش بر نميتابد شعور، اي بيخودي جوشي
- غزل شمارهٔ 2734: به گرد سرمه خفتن تا كي از بيداد خاموشي
- غزل شمارهٔ 2735: پوچست قماش تو به اظهار تلافي
- غزل شمارهٔ 2736: اي شيخ به تدبير امل بيهده حرفي
- غزل شمارهٔ 2737: جهانكورانه دارد سعي نخجيري به تاريكي
- غزل شمارهٔ 2738: چند پيچد بر من بيدست وپا افتادگي
- غزل شمارهٔ 2739: بسكه گرديد آبيار ما ز پا افتادگي
- غزل شمارهٔ 2740: سجده بنيادي بساز اي جبهه با افتادگي
- غزل شمارهٔ 2741: كرد شبنم را به خورشيد آشنا افتادگي
- غزل شمارهٔ 2742: عمرگذشت و همچنان داغ وفاست زندگي
- غزل شمارهٔ 2743: بسكه بي روي تو خجلت كرد خرمن زندگي
- غزل شمارهٔ 2744: جز عافيتم نيست به سوداي تو ننگي
- غزل شمارهٔ 2745: چو بويگل ز چه افسردگي مقيد رنگي
- غزل شمارهٔ 2746: دارد به من دلشده امشب سرجنگي
- غزل شمارهٔ 2747: ز نيرنگ خيال طفل شوخ شعله در چنگي
- غزل شمارهٔ 2748: ندارد ساز اين محفل مخالف پرده آهنگي
- غزل شمارهٔ 2749: باز آمد در چمن ياد از صفير بلبلي
- غزل شمارهٔ 2750: به ما و من غلو دارد دني تا فطرت عالي
- غزل شمارهٔ 2751: رمي’ بيتابيي تغيير رنگي گردش حالي
- غزل شمارهٔ 2752: اي هوش سخت داغيست ياد بهار طفلي
- غزل شمارهٔ 2753: چو من به دامگه عبرت او فتاده كمي
- غزل شمارهٔ 2754: ديدهاي داريم محو انتظار مقدمي
- غزل شمارهٔ 2755: به وضع غربتم منظور بيتابيست آرامي
- غزل شمارهٔ 2756: خطابم ميكند امشب چمن در بار پيغامي
- غزل شمارهٔ 2757: گر نيست در اين ميكدهها دور تمامي
- غزل شمارهٔ 2758: شب چشم نيم مستش وا شد ز خواب نيمي
- غزل شمارهٔ 2759: زغرور شمع ورعونتش همه جاست آفت روشني
- غزل شمارهٔ 2760: افتادهام به راهت چون اشك بيرواني
- غزل شمارهٔ 2761: به دل دارم چو شمع از شعلههاي آه ساماني
- غزل شمارهٔ 2762: برداشتن دل ز جهان كرد گراني
- غزل شمارهٔ 2763: به عزم بسملم تيغ كه دارد ميل عرياني
- غزل شمارهٔ 2764: تبسم قابل چاكي نشد ناموس عرياني
- غزل شمارهٔ 2765: تنش را پيرهن چونگل دميد افسون عرياني
- غزل شمارهٔ 2766: در آن محفل كه الفت قابل زانوست پيشاني
- غزل شمارهٔ 2767: درين حديقه نهاي قدردان حيراني
- غزل شمارهٔ 2768: ز بسكهكرد قصور نگاه مژگاني
- غزل شمارهٔ 2769: ز پيراهن برون آ، بي شكوهي نيست عرياني
- غزل شمارهٔ 2770: ز دستگاه مبر زحمت گرانجاني
- غزل شمارهٔ 2771: ز عرياني جنون ما نشد مغرور ساماني
- غزل شمارهٔ 2772: شهيدان وفا را درس ديداري ست پنهاني
- غزل شمارهٔ 2773: عمريست همچو مژگان از درد ناتواني
- غزل شمارهٔ 2774: قدح پيماي زخمم در هواي آب پيكاني
- غزل شمارهٔ 2775: مباش سايه صفت مردهٔ تن آساني
- غزل شمارهٔ 2776: نشد حجاب خيالم غبار جسماني
- غزل شمارهٔ 2777: نميباشد چو من در كسوت تجريد عرياني
- غزل شمارهٔ 2778: نميدانم ز گلزارش چه گل چيدهست حيراني
- غزل شمارهٔ 2779: نميگنجم به عالم بسكه از خود گشتهام فاني
- غزل شمارهٔ 2780: ز استغنا نگشتي مايل فرياد قرباني
- غزل شمارهٔ 2781: زين گلستان نيستم محتاج دامن چيدني
- غزل شمارهٔ 2782: شرر كاغذي آرايش دكان نكني
- غزل شمارهٔ 2783: در دلي اما به قصد اشكم افسون ميكني
- غزل شمارهٔ 2784: به خاك نااميدي نيست چون من خفته در خوني
- غزل شمارهٔ 2785: معراج ماست پستي اقبال ما زبوني
- غزل شمارهٔ 2786: بازم به جنون زد هوس طرح زميني
- غزل شمارهٔ 2787: به هستي از گداز انفعالم نيست تسكيني
- غزل شمارهٔ 2788: صد رنگ نقش بستيم درياد گل جبيني
- غزل شمارهٔ 2789: اگر سير زمين داري وگر افلاك ميبيني
- غزل شمارهٔ 2790: عمر سبك عنان كجاست از نظرم تو ميروي
- غزل شمارهٔ 2791: اي نم اشك هوس مايل مژگان نشوي
- غزل شمارهٔ 2792: تا محرم طبيعت بلبل نميشوي
- غزل شمارهٔ 2793: به طبع مقبلان ياربكدورت را مده راهي
- غزل شمارهٔ 2794: به شهرت زد اقبال خلق از تباهي
- غزل شمارهٔ 2795: در دل زد خيال پرتو مهرت سحرگاهي
- غزل شمارهٔ 2796: ما را نه غروريست نه فرّي نه كلاهي
- غزل شمارهٔ 2797: اگر جاني وگر جسمي سراب مطلب مايي
- غزل شمارهٔ 2798: چشم من بيتو طلسمي است بهم بسته ز عالم
- غزل شمارهٔ 2799: برون تازست حسن بيمثال از گرد پيدايي
- غزل شمارهٔ 2800: بهار است اي ادب مگذار از شوق تماشايي
- غزل شمارهٔ 2801: به نمو سري ندارد گل باغ كبريايي
- غزل شمارهٔ 2802: چو چيني شدم محو نازك ادايي
- غزل شمارهٔ 2803: چه معني بياني چه لفظ آشنايي
- غزل شمارهٔ 2804: حيرت قفسمكو اثر عجز و رسايي
- غزل شمارهٔ 2805: در زندگي نگشتيم منظور آشنايي
- غزل شمارهٔ 2806: در گرفتهست زمين تا به فلك بيسروپايي
- غزل شمارهٔ 2807: درتن ويرانه بيسعي قناعت وانشد جايي
- غزل شمارهٔ 2808: ز خويش رفتهام اما نرفتهام جايي
- غزل شمارهٔ 2809: شور گمگشتگيام زد به در رسوايي
- غزل شمارهٔ 2810: عنانم گر نگيرد خاطر آيينه سيمايي
- غزل شمارهٔ 2811: ماييم و دلي سرورق بي سر و پايي
- غزل شمارهٔ 2812: نشد آيينه كيفيت ما ظاهر آرايي
- غزل شمارهٔ 2813: نقش ما شد وبال يكتايي
- غزل شمارهٔ 2814: چه لازم است درين عرصه عجز كيش برآيي
- غزل شمارهٔ 2815: دلت فسرد جنوني كز آشيانه برآيي
- غزل شمارهٔ 2816: سبكساريست هرگه در نظرها بيدرنگ آيي
- غزل شمارهٔ 2817: گه به رو ميدوي و گاه به سر ميآيي
- غزل شمارهٔ 2818: حبابت ساغر و با بحر توفان پيش ميآيي
- غزل شمارهٔ 2819: ايكه در دير و حرم مست كرم مي آيي
- غزل شمارهٔ 2820: بر هرگلي دميدهست افسون آرزوبي
- غزل شمارهٔ 2821: به ناقوسي دل امشب از جنون خوردهست پهلويي
- غزل شمارهٔ 2822: به وحشت برنميآيم ز فكر چشم جادويي
- غزل شمارهٔ 2823: بهار آن دل كه خون گردد به سوداي گل رويي
- غزل شمارهٔ 2824: تمثال خياليم چه زشتي چه نكويي
- غزل شمارهٔ 2825: محو بودم هر چه ديدم دوش دانستم تويي
- غزل شمارهٔ 2826: به عجز كوش ز نشو و نما چه ميجويي
- غزل شمارهٔ 2827: چو محو عشق شدي رهنما چه ميجويي
- حرف ا
ديوان بيدل دهلوي
مشخصات كتاب
شماره كتابشناسي ملي : ف 4900
سرشناسه : بيدل دهلوي عبدالقادربن عبدالخالق 1054 - ق 1133
عنوان و نام پديدآور : ديوان بيدل نسخه خطي]عبدالقادر بيدل كتاب [ترسون محمدابن عوض محمد
وضعيت استنساخ : بخاراق 1225
آغاز ، انجام ، انجامه : آغاز نسخه "باوج كبريا كز پهلوي عجز است راه آنجا سرموي گر اينجا خم شوي بشكن كلاه آنجا..."
انجام نسخه "...هر چند دهم بخلوت او افتد از غيرت عشق من باشم من باشم من هم من گر من باشم (برگ 771 پ
: معرفي كتاب كليات ديوان اشعار بيدل است كه شامل غزليات رباعيات تركيب بند، مخمس قطعه و حكايات مي باشد. در انتهاي اين كتاب اشعار پراكنده اي از شاعران مختلف نوشته شده است (برگ 772 - )783
مشخصات ظاهري : 785 برگ 17 سطر، اندازه سطور 165x75، قطع 230x130
يادداشت مشخصات ظاهري : نوع كاغذ: فرنگي نخودي
خط: شكسته نستعليق
تزئينات جلد: مقوا، روكش پارچه لاجوردي عطف و گوشه هاي جلد تيماج عنابي اندرون جلد آستر كاغذي
تزئينات متن عناوين در انتهاي نسخه به شنگرف
حواشي با نشان "ص
منابع اثر، نمايه ها، چكيده ها : منابع ديده شده ف مرعشي (387: 2)، ذريعه (152: 9/1)، مشار (2275: )2
موضوع : شعرفارسي -- قرن ق 12
شناسه افزوده : ابن عوض محمد، قرن 13ق كاتب عنوان عنوان كليات ديوان بيدل شماره بازيابي : 173 - 3622/چ 800
دسترسي و محل الكترونيكي : http://dl.nlai.ir/UI/308804b4-5487-4e9a-82b0-c3370c8700a2/Catalogue.aspx
معرفي
ميرزا عبدالقادر بيدل دهلوي در سال 1054 هجري قمري در ساحل جنوبي رودخانهٔ «گنگ» در شهر عظيم آباد پتنه (هند) به دنيا آمد. وي اصلاً از تركان جغتايي بود. بيدل در بيشتر علوم حكمي تبحر داشت و